🍂 دیدار بعد از ۱۸ سال مرتضی رستی         ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔹 اولین همایش آزادگان اردوگاه ما سال ۸۸ در اصفهان برگزار شد. واقعا چه حال و هوایی داشت.‌ بعد ۱۸ سال بچه‌های دوران اسارت با کلی تغییرات جسمی و روحی همدیگر را‌ می‌دیدیم. بعضی اندک تغییری در چهره داشتند. بعضی خیلی فرق کرده بودند. مثلا فردی از پشت چشمانم را گرفت و سوال می‌کرد من کیم؟ نشناختم وقتی روبرو شدیم هر چه می‌گفت: "من فلانیم." باورم نمی‌شد. صورتش کلا تغییر کرده بود وزنش بالای ۱۱۰ کیلو. گفتم: تو همونی که از اسهال خونی داشتی آخرین نفسات رو می‌کشیدی؟ شده بودی ۱۰ کیلو‌ استخوان که ۱۴ هزار صلوات نذر کردیم تا بمانی! برخی زل می‌زدند به یکدیگر و می‌پرسیدند "کدوم آسایشگاه بودی؟" "اسمت چی بود؟" مثلا جواب می‌داد: "تو عراق مرتضی محمد بودی. ماشاءالله." یا "مرتضی مشهدی! اسمت اینجا‌ت هم مرتضی رستمیه؟ یادته مجروح بودی همیشه صف اول می‌نشستی!" بعضی دنبال گمشده خود می‌گشتند مثلا تا می‌فهمید یکی همدانیه می‌پرسید: "قاسم همدانی را که پاش قطع بود ندیدی؟"، "حسین بچه دورود لرستان بود، دوتا پاهاش مشکل داشت رو می‌بینی؟" "فلانی که بهش می‌گفتند: فلفلی رو می‌بینی؟" بعضی همدیگه رو بغل می‌کردند چقدر‌ روبوسی و احوالپرسی! بعضی هم در گوشه کنار صدای خنده‌هایشان بلند بود، گویی که اصلا دوران اسارتی نبوده، بعضی بچه هایشان را به هم معرفی می‌کردند. قبل از همایش می‌گفتیم "کیا میان؟ چه فرقی کردند، خدا کنه دوستان رو ببینیم" حتی دیدن آزاده‌های هم استانی خودمان هم برایمان تازگی داشت. آزاده اردوگاه تکریت ۱۱        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂