🍂 آن اتفاق شیرین ۱ احمد یوسف زاده از کتاب اردوگاه اطفال         ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ خوردن یک چیز شیرین همچنان از آرزوهایمان بود. این آرزو یک روز به طور عجیب و غیر منتظره ای برآورده شد. تابستان آن سال دنیا غرق در اخبار بازیهای المپیک ۱۹۸۴ بود که در آمریکا برگزار می شد. ما خبرهای این رویداد بزرگ ورزشی را در روزنامه "بعث الریاضی" می خواندیم، اگرچه کشور خودمان ایران به همراه چند کشور دیگر از جمله شوروی سابق بازیها را تحریم کرده بودند. هوا گرم بود. عده ای زیر تیغ آفتاب کنار سیم خاردارها قدم می‌زدند، عده ای توی راهروها راه می‌رفتند و خیلی از اسرا ترجیح داده بودند توی آسایشگاه بمانند. آن طرف سیم خاردارها دو کامیون چادردار ایستادند. میان سربازهای بیرون و داخل بگومگویی شد و رحیم سوت داخل باش بی هنگام را زد. آمدیم داخل. کامیونها از میان آشپزخانه و قاطع ما گذشتند و رفتند به طرف قاطع پشتی که نیمه ساز بود. کامیونها حامل چه چیزی می‌توانستند باشند؟ این سؤال برای همه آمده بود. ارشدها را صدا زدند رفتند و آمدند با شیرین ترین خبری که تا به حال داده بودند. بچه ها دو کامیون پر از شیرینی و شکلات! باورتون میشه! باورمان نمی‌شد اما خبر راست بود. ایاد محمد گفت: «این خوراکی‌ها به مناسبت بازیهای المپیک از طرف رئیس جمهور آمریکا (بوش پدر) فرستاده شده برای اسرای جنگی این سهم شماست.» رحیم گفت: «اینها را سازمان یونسکو برای کودکان فقیر دنیا فرستاده این سهم شماست.» قحطان که بیسوادترین نگهبان اردوگاه بود گفت: «اینها هدیه سیدالرئیس هستند. دو نظریه اول قابل تامل بود ولی همه به گفته قحطان خندیدند. برای تقسیم آن همه رزق بی حساب، نظم و ترتیبی لازم بود که حق کسی ضایع نشود. رضا ترک از عراقی‌ها خواست آسایشگاه پنج را خالی کنند و اسرایش را بفرستند به آسایشگاههای دیگر .خالی کردند. ارشدها شب تا دیروقت، سهم هر نفر را به عدالت مشخص کردند. روز بعد، خوراکیهایی که هیچ وقت نفهمیدیم از کجا آمده بود به دستمان رسید. شکلاتهای کاکائویی زیبا، بیسکوییت‌های خوشمزه، صابونهای خوشبو، خمیردندان، انواع سیگار با برندهای معروف، کنسرو و خوراکیهای دیگر بعد از سه سال، ذائقه ها شامه های تعطیل شده مان به کار افتاد. صابونهای سیب و هلو، عطری مدهوش کننده داشتند. بوها ما را به دنیای پیش از اسارت برگرداندند. مزه بیسکوییت‌های موزی و پرتقالی از مرزهای کودکی برگشته بودند و ناباورانه می توانستیم بیسکویتی را از جلد خوش رنگش در بیاوریم و طعم خاطره انگیزش را توی دهانمان حس کنیم اسرای دیگر هم مثل من با تجربه هر بو و مزه ای فریادی از تعجب می‌کشیدند، یکی از اسرا صابونی با رایحه سیب را از شدت هیجان گاز زدا        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂