🍂
رختشورخانه ۱
ناهید نیازی
از کتاب حوض خون
┄═❁๑❁═┄
چه سختی ها، مصیبت ها و گرفتاری ها که نداشتیم؛ ولی هیچ وقت دم از نا امیدی نمیزدیم چون صمیمیت و مهربانی بود. کسی نق نمی زد. توی خاموشی زندگی میکردیم. کسی حق نداشت سیگار هم روشن کند. امکاناتی نداشتیم اما هرکس هرچه میتوانست برای پیروزی در جنگ تلاش میکرد. توی مساجد و خانه های زیادی پتوها و لباس های رزمنده ها را می شستند. اما به علت اضطرار، سال ۱۳۶۰ رخت شوی خانه ساخته شد. خیلی از پتوها و لباس های رزمنده ها را از جبهه با هلی کوپتر می آوردند به آن رختشویی. مامانم، عمه ام زن عمویم و خواهر کوچک ترم عصمت و... همه با هم میرفتند رختشویی. از خانمهای خانواده مان فقط من نبودم. برادرم صادق مجروح بود و شوهر عمه ام، اسیر، من هم نهضت کار می کردم. مامان با عمه ام عصر که از رخت شویی برمیگشتند گونیهای سبزی را از بسیج میگرفتند توی خانه پاک میکردیم، میشستیم و آماده می دادیم تحویل. کارهای خانه هم کم نبودند.
یک روز مامانم گفت کار رخت شویی خیلی زیاده حتی بیشتر مادرهای شهدا با حال خراب می آن لباس میشورن.
تا چند ساعت درباره این موضوع فکر کردم مادر شهید چطور تحمل دیدن
خون شهدا را دارد. دیگر نمی توانستم به خاطر نهضت و کارهای توی خانه
نروم رخت شویی، از طرفی هم نمی شد کلا نروم نهضت. با لبیک به حرف امام رفته بودم. آنجا سر کا مدام در فکر مادرهای شهدا و لباس ها بودم.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#اندیمشک
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂