🍃؛💫؛🍃 💫؛🍃 🍃 خاطرات اسرای عراقی "جنایات ما در خرمشهر" 4⃣ محقق: مرتضی سرهنگی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔞 🔸 ...وقتی که آتش در فاصله کمتر از یک پلک زدن از دامن دختر جوان بالا رفت، من شعله فروزانی را دیدم که به این سو و آن سو می‌دوید اما دقایقی بعد تنها دود بود که از توده ای ذغال بلند می‌شد. فریادهای هراسناک مادر آن دختر جوان هویزه ای که حالا چشمانش توده ای از ذغال گرم را نگاه می‌کرد به سختی قابل تحمل بود. سرهنگ احمد هاشم خونسرد دستور داد که صدای جیغ های پیرزن را ببرند. این مادر را هم مانند دخترش آتش زدند و هر دو به خاکستر مبدل شدند. باور کردن این صحنه ها مشکل است. همه سربازان در آن لحظات منقلب شده بودند گروهبان دوم «عوده» که از دیدن این آدم سوزیها بشدت متغیر شده بود با یک مسلسل به طرف سنگر فرمانده رفت. صدای شلیک برای چند لحظه شنیده شد. گروهبان عوده با عجله از سنگر بیرون آمد و به طرف سربازان دیگر هم شلیک کرد که عده ای زخمی شدند. این گروهبان به طرف نیروهای شما فرار کرد و ما دیگر او را ندیدیم. اما داخل سنگر فرماندهی علاوه بر سرهنگ «احمد هاشم» و یک مسئول اطلاعاتی یک خبرنگار بعثی هم کشته شده بود. ┄═• پایان این قسمت •═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂