🍂 ..نشستم روی زمین و دیدم تیرها بالاتر از یک متر از سطح زمین را نزده است. از این طرز تیراندازی فهمیدم که اینها در زیرزمین پنهان شده اند. از پنجره زیرزمین، ما را می زدند. به دادخواه گفتم من می خواهم به داخل خانه بروم. پرسید: چطور می‌خواهی بروی توی خانه؟ یک نارنجک گرفتم دستم و ضامن آن را کشیدم، گفتم آن طرف می ایستم شما با لگد در را باز کن. به محض این که در باز شد، خودت را کنار بکش. چنان لگدی زد که در چهارتاق باز شد. رگبار را به طرف در گرفتند. از کف حیاط به داخل خانه خزیدم، چشم بسته به سمت پنجره رفتم، نارنجک اول منفجر شد و گرد و خاک شدیدی به راه افتاد. احساس کردم گاز ترکیده است. حالت خفگی شدیدی بـرایـم ایجاد شد. در همین موقع دو نفر بیرون آمدند. یکی از آنها کلت کمری داشت. دیگری هم کلاشینکف داشت. سلاحهای خود را بیرون انداختند و تسلیم شدند. به جای اینکه نارنجک دوم را داخل اتاق بیندازم، اشتباهی آن را داخل آشپزخانه انداختم. گوشت‌ها و خاویارهایی که آنجا بود همه سقف چسبید. حسینیان شوخی می‌کرد و می گفت: می گویند دزد ناشی به کاهدان می‌زند. آخر شما به آشپزخانه چکار داشتید؟! گفتم: من وقتی وارد شدم نمی‌دانستم داخل منزل چه خبر است. پنجره ای باز بود که از همانجا نارنجک را به داخل انداختم. 👈 به زودی در کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس •┈••✾○✾••┈• کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂