✍️ شغل نون و آبدار
☘️ اول ماه بود و کارتهای بانکی او خالی خالی. با وجود کار چند شیفته باز هم درجا میزد. حوصله هیچکس؛ حتّی دختر شیرین زبانش، سمانه را نداشت. روی مبل شکلاتی سالن پذیرایی، ولو شده و در خود فرو رفته بود. ذهن خستهاش کار نمیکرد.
❄️سمیه سینی چای بابونه را روی میز جلوی سعید گذاشت. به او نگاه کرد که سرش را به عقب روی پشتی مبل لم داده و ابروهایِ گره خوردهاش را پایین انداخته بود. دلش به حال او سوخت؛ امّا تنهایش گذاشت تا فکر کند و حالش مساعد شود، باید موضوع مهمی را با او در میان میگذاشت.
🍃 ساعتی در آشپزخانه مشغول شد و قرمه سبزی را بارگذاشت. نگاهی دوباره به سعید انداخت، کمی سرحالتر به نظر میرسید. لبخندی مهمان لبهای رژ زدهاش کرد و به طرف او رفت.
🌸 بعد از کمی خوش و بش گفت: سعید جون دیشب خوابم نمیبرد و فکر میکردم.
☘️ تو که همش در حال فکری! حالا بگو ببینم به چی؟
🌺 راستش دقت کردم دیدم از اون روزی که دلِ پدر و مادرت رو شکوندی و به حرفشون گوش نکردی روز به روز اوضاع زندگیمون بد و بدتر شده.
🍃 سمیه تو هم خوب بلدی آسمون ریسمون ببافی! بابا بیخیال! اینا چه ربطی به هم دارن؟!
🌸 میدونی به نظرم باید دنبال یه شغل بهتر بگردم. این شغل برام نون و آب نمیشه!
🍃سمیه آهی کشید و به آشپزخانه برگشت.
🔹امام هادى عليهالسلام فرمود:العُقوقُ يُعقِبُ القِلَّةَ ، و يُؤَدّي إلَى الذِّلَّةِ؛ نافرمانى والدين، تنگدستى مىآورد و به ذلّت مىكشاند.
📚بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۸۴
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#تولیدی
#ماهی_قرمز
📣کانال
#گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114