☑️
ستاره دنبالهدار
نفس زنان خودم را به ایستگاه میرسانم.
این ترم سرویس جامعه الزهرا (س) خیلی دورتر از قبل شده و بار کتابت من سنگینتر.
این سنگینی و این دوری سختی را برایم بیشتر جلوه میکند، اما نمیدانم دلیل اصلی این سختی سِنّی است که بالا رفته یا قلبی که بنای همکاری ندارد.
به هرحال طبق قاعده فقهی وجوب مقدمه واجب، زودتر به ایستگاه میرسم. هنوز سرویس ما نیامدهاست ولی اتوبوس دیگری میآید و برادران روحانی را سوار میکند، چند نفر هم که این قاعده فقهی را رعایت نکردهاند، بدو بدو خود را به اتوبوس میرسانند. حالا من ماندهام و یک خیابان خلوت و آخرین روزهای کوتاه پاییزی و خورشیدی که دارد کمکم طلوع میکند.
ساعت به وقت آمدن سرویس شده و به قول مولوی:
اندک اندک جمع مستان میرسند
دوستانم از چند طرف به سمت محل ایستگاه میآیند
سوار اتوبوس میشوم و شروع به نوشتن میکنم، حالتی عجیب از این همه تکاپو دارم.
برایچه چند سالی است که رنج تحصیل علم دینی را بر خودم گوارا کردم. نکند در آخر کار تحفهی دندانگیری در نامهی اعمالم نباشد؟!
این حس تمام تنم را میسوزاند.
ولی دلخوش دارم به یک عبارت از حضرت زهرا (س) که همیشه از خدا آن را طلب کردهام:
(خداوندا مرا خرج کاری کن، که مرا به خاطر آن آفریدی).
به سمت پژوهشگاه میروم و سوار آسانسور میشوم، یکی از دوستان قدیمیام را میبینم، میگوید: امروز برای خودم لقمه درست کردم، چند تا هم اضافه درست کردم به نیت حضرت زهرا (س).
از من اکراه از او اصرار، لقمه را به من میدهد.
حال عجیبی پیدا کردم، انگار نشانهای، ذوذنبی* از امید از کنار دلم رد میشود، و کلبهی دلم را روشن میکند. انگار حضرت مادر میخواهد بگوید ما شما را تنها نمیگذاریم.
#جامعةالزهرا
#بانوی_طلبه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI