بهناماو
تخت سلیمان
یک دلیل میتواند تو را مجاب کند تا سختی بیش از هزار کیلومتر را به جان بخری در گرمای تابستان، تا بروی شهری زیر پونز نقشه جغرافیای ایران.
دلیلی به قدمت تاریخ باستان و امتدادش تا دوره اسلامی و بعد ایلخانی.
دلیلی زلال هم رنگ آب دریاچه پر رمز و راز تخت سلیمان.
این دلیل میتواند برای بسیاری از اماکن تاریخی ایران وجود داشته باشد به شرط شناخت و به شرط شناساندن و هموار کردن شرایط.
تخت سلیمان شدهبود برایم یک آرزو و رسیدن به آن مسیری پر پیچ و خم داشت. مسیری به سمت غرب کشور برای کارهای اداری. حالا باید اینقدر نقشه را چپ و راست کنم تا مسیری بیابم تا بتوانم اطرافیان را مجاب کنم برای دیدن صحنهای پر از شکوه و تمدن آميخته با طبیعت بینظیر این منطقه. جادهای که همه دوستان از سختی آن میگفتند و من در دل میگفتم اینها عاشق نیستند.
از سمت بناب به سمت تکاب حرکت میکنیم. با وجود نقشه، جاده خروجی به سمت تکاب را به سختی پیدا میکنیم. ورودی جاده، خاکیست. القصه داستان شروع میشود.(جاده بسیار باریک است) این عبارت تابلویی بود که در ذهنم رژه میرفت. جاده دو طرفه که اگر یک ماشین از روبرو میآمد، یک چرخ ماشین روی شانه خاکی جاده بود. شاهین بزرگی ورودی شهر شاهیندژ لانه کرده بود. یعنی حالا حالا تا تکاب راهداری. راه بود و ما و شهر تکاب. تابلوی ورودی نشان میداد که دارم به آرزویم نزدیک میشوم، به سمت تابلوی تخت سلیمان میچرخیم.
دیگر اینجا مطمئن میشوم که نت نداریم، تابلوی ورودی بر اثر باد چرخیده و آدمی که در کنار گذر جاده راه را میپرسیم دشمن است. این احتمالات خیلی آسانتر از فکر کردن به حرکت در جادهی مقابل بود. ولی جاده همان است که چشم میبیند و من همان که دور سر گربهی نقشه ایران چرخیدم تا به اینجا برسم. جاده به غایت بد و ماشین هم دنده هوایی نداشت.
رسیدیم قبل از ما چند ماشین توریست اتراق کرده بود. با بهترین تجهیزات و امکانات، داشتند حمام آفتاب میگرفتند. چون روز تعطیل بود خارجیها اجازه بازدید نداشتند ولی مسئول سایت تخت سلیمان دلش برای ما سوخت و راهمان داد.
لذتی به قدمت تاریخ، در کنار دریاچه پر رمز و راز و پر از قاعدهی زیستی، که حوصلهی گفتن آن نیست، جایی منتسب به زادگاه زرتشت، پراز دفینه در آب، پر از شکوه، تمدن، پر از طاقی، پر از مسجد دورههای مختلف و در یک کلمه پر از ایران.
جایی که ثبت جهانی شده و جهانی در حیرت این معرکه انگشت به دهان مانده.
سوالهای فراوانی بود ولی جوابش در دست مسئول سایت تخت سلیمان نبود، اما در دست مرد آفتاب سوخته محلی بود که آمدهبود و به سوالات مردم جواب میداد. کمکم سوالات را سخت کردم و تخصصی، انصافا مسلط بود. حتی بعضی مطالب را از اقوال مختلف میگفت بهعلاوه خاطراتی که دیده بود و حرفهای اسطورهایی که داستان شبهای بچههای آن منطقه بود را هم بازگو میکرد. همه اینها و گله از جادهای که مالرو هم نبود و سرمایهای که فراموش شدهبود. حق داشت راست میگفت. دستی برآب زدیم و خداحافظی کردیم، تا شاید کی دوباره بشود به این منطقه بیایم.
داشتن بعضی چیزها نعمتاست. نعمتی که خدا به همه نداده است، یعنی طبق قاعده خداوندیاش، چیزهایی از گذشته ها برای ما ایرانیها گذاشته که بدانیم چه نقش موثری میتوانیم در جهان ایفا کنیم. نقشی که گاهی فراموش میکنیم.
یکی از این نعمتها همین آثار تاریخی است که مقاومت کرده و خودش را از پس قرنها به ما رسانده است.
کاش بعضی از مسئولین با هواپیما خودشان را تا تکاب برسانند و همین چند کیلومتر باقی مانده را با ماشین بروند. تا حال و روز مردمان بومی منطقه و گردشگران را بهتر بفهمند. خیلی کارها هست که باید انجام داد. بارهای گرانی بر زمینمانده که دست مسئولین را میبوسد.
یکی از این بارها رسیدگی به همین گنجینههاست. اینجا نیاز به رسیدگی پدرانه، مشفقانه و در یک کلمه مسئولانه دارد. کاش برای هرچه بهتر شناساندن هویت ارزشمندمان کاری کنیم.
کاش مسئولین میراث فرهنگی، مسئولیت خود را خوب بشناسند. اگر بدانند چه وظیفهای دارند خواب به چشمانشان نمیآید. آنوقت، دیگر وقت توییت زدن پیدا نمیکنند.
https://eitaa.com/del_gooye/641
🖊فاطمه میریطایفهفرد
@del_gooye