🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_216
ابرویی بالا انداختم و پشت میز نشستم و شروع به تمیز کردن سبزیها کردم.
خاتون زیر لب داشت یک آواز محلی رو برای خودش میخوند و منم توی سکوت بهش گوش میکردم که یهو در خونه با صدای بدی باز شد.
با تعجب نگاهی کردم که رهام وارد خونه شد و گفت:
- سلام بر اهل منزل!
خاتون چشم غرهای بهش رفت و گفت:
- درد نگیری پسر این چه طرز وارد شدنه؟
رهام لبشو گاز گرفت و گفت:
- این چه طرز حرف زدن عشقِ من اونم جلوی این ملعون ؟؟
خندم گرفت که خاتون گفت:
- دهنتو ببند به من نگو عشق من خجالت نمیکشی این حرفا رو میزنی؟
رهام چشمکی به خاتون زد و گفت:
- نه قربونت برم مگه عاشقا باید خجالتم بکشن؟ بالاخره از این حرفا به همدیگه میزنن..
خاتون کفگیرو تکون داد و گفت:
- تو جرات داشتی بیا آشپزخونه اون وقت من میدونم و تو!
رهام ابرویی بالا انداخت و گفت:
- من غلط بکنم...
همون لحظه نعیمه خانوم از بالا خاتون رو صدا زد که خاتون گفت:
- مهسا حواست به غذا باشه الان برمیگردم!
- باشه چشم.
خاتون که رفت رهام وارد آشپزخونه شد. چشم غرهای بهش رفتم و گفتم:
- بیکاری سر به سر این پیرزن میزاری؟ نمیدونی روی این مسائل حساسه؟
- رهام خندهای کرد و گفت:
- به جون تو خیلی پیره وگرنه خودم میگرفتمش..
لبمو گاز گرفتم و گفتم:
- خجالت بکش این حرفا چیه میزنی؟
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane