┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ ۱۷ (بخش سوم) 🖋 داشتم به سمت دفتر استاد معماریانی در گلستان حرکت می‌کردم. کنار میدان شهدا، پیرزنی را دیدم که در دستان یک مرد ظاهرا نابینا که عصایی به دست گرفته بود، پولی گذاشت و گفت: دعا کنی‌ها! بچه‌هایم را دعا کن! خیلی محتاج دعایم! پیرزن این جملات را با لحنی می‌گفت که گویا دارد خدمت بزرگی به پیرمرد می‌کند و پول قابل توجهی به او داده است و در عوض این خدمت بزرگ، مستحق دعای ویژه است! پیرمرد ظاهرا نابینا، به پیرزن گفت: چقدر است؟! چشمم به دست مرد جلب شد و دیدم پیرزن فقط یک ۵۰۰ تومانی در دست او گذاشته است! با سرعت داشتم به سمت دفتر استاد حرکت می‌کردم و منتظر نماندم واکنش مرد از گرفتن تنها یک ۵۰۰ تومانی و این همه تقاضا را ببینم! در دلم خندیدم! با خودم گفتم: خدا رحم کرد، که فقط یک ۵۰۰ تومانی داد و این همه انتظار دارد! اگر بیش‌تر داده بود چه می‌شد! بیش‌تر برایم حکم شیرین‌کاری و شوخی داشت! ولی در لحن پیرزن خبری از شوخی نبود. با جدیت تمام صحبت می‌کرد! واقعا تلقی‌اش همین بود که کار بزرگی کرده است! با خودم گفتم: خدایا! من را بابت شیرین‌کاری‌هایم ببخش! من هم همین طوری هستم! یک کار کوچک می‌کنم! تازه هزار تا انگیزه‌ی غیر خدا هم چه بسا داخلش باشد! بعدش با جدیت می‌گویم: خدایا عمل از من! برکت از تو! بسم الله! در حالی که کار خاصی نکرده‌ام طلبکارم! وای از آن روزی که یک حرکت جدی بزنم! آن بنده‌ی خدای بیمارستان امدادی هم همین طور بود! ۴ تا کار خوب برای چندتا بیمار کرده بود، در حالی که وظیفه‌اش همین بود! دیگران هم ترک وظیفه می‌کنند که این کارها را نمی‌کنند! بعد طلبکار هم بود! حالا باز هم خدا را شکر، که در این دنیا برایش جبرانی کرده بود و الا معلوم نبود چه اتفاقی بیفتد! کلا خدایا! چی می‌کشی از دست ما! از دست جهل‌های ما! از دست کوتاه‌بینی‌های ما! خاطره‌ی این بنده‌ی خدای بیمارستان امدادی و پیرزن پولدار را در جایی تعریف کردم. یکی از عزیزان که سن و سال بسیار زیادی داشت، گفت: حاج آقا! اگر از این پیرزن‌ها می‌شناسی، به ما هم معرفی کن! آخر واقعا سه ماه می ارزد! آدم سه ماه به زحمت می‌فتد ولی بعدش خیلی خوب است! همسرش می‌شنید و بلند بلند می‌خندید! در دلم گفتم: یک پیرزن می‌شناسم! همان همسرت! مگر شما چند وقت دیگر زنده هستی؟! همین ایام کوتاه باقی‌مانده را خدمت کن، سودش را در آخرت ببر! خیلی مؤثرتر از خانه و ماشینی است که معلوم نیست تا چند سال دیگر در این دنیا برایت بماند. 👈 کاری نمی‌کنیم! وقتی کاری می‌کنیم برای غیر خدا می‌کنیم! حالا یا برای اینکه خدا به ما پاداش دنیایی بدهد یا برای خوشامد خودمان یا ...! بعد، کاری که می‌کنیم سطحی و درجه‌ی چندم است و انتظارمان بالاست! آخر سر هم، حواسمان به وظایفمان نیست و به فکر چه‌ها که نیستیم!!! 🔰 لطفا با انتشار این مطلب در ثواب آن مشارکت داشته باشید. @mirzaei_ehya | dinshenasi.com