هدایت شده از دفتر شعر من
. درد دیوار و در مگر کم بود دهر دیوار و دست هم افزود زخم مسمار تازه گردید و زخم بازو دوباره کرد نمود اشک خونین چو رود جاری بود بود سرچشمه اش ز چشم کبود چشمهایش دوباره تار شدند مثل آن شام بین آتش و دود ضربه تا از سر حسن رد شد آمد اما به روی یاس فرود چادری جان پناه خاکیها بایدش خاک را چگونه زدود گفت مادر به میوه ی قلبش نرسد راز ما به کشف و شهود مادر خویش را به خانه رسان دگرم نیست تاب گفت و شنود عسکری این چنین بر آل نبی کی نمودند کافران و جهود ۱۶ دی ۱۴۰۰ https://www.instagram.com/p/CYXiKgGIZRL/?utm_medium=share_sheet