✅ مادامی که من احساس نیاز به دین نداشته باشم... 🔶استاد : آن چه من را به حركت وادار مى‌كند، علم به چيزى نيست، اضطرار به آن است. احتياج به آن است. مادامى كه من، دين را حتى اگر قبول كردم، خدا را حتى اگر باور كردم كه هست، اگر به آن نياز نداشته باشم و بگويم بدون دين مى‌توانم راهم را بروم و مى‌توانم بدون دين زندگى كنم، طبيعتاً دين يا در متن نمى‌آيد ،بر كنار مى‌شود، يا اگر هم مى‌آيد متن بى‌بديلى نيست، مى‌تواند نسخه بَدَل داشته باشد. اينجاست كه تو از دين مى‌توانى كنار بكشى. ثبات تو در رابطه با دين ممكن است متغير باشد. يك روز باشى يك روز نباشى. اين ديگر مربوط‌ است به شرايطى كه تو دارى. دين متن تو نيست. يك روز آن را دارى، يك روز ندارى. حاشيه‌ى زندگى توست. اما اگر آدمى باور كرد كه دين براى من ضرورت است، چرا؟ چون علم من در حوزه‌ى هفتاد سال مى‌تواند كارگشا باشد، فلسفه‌ى من هم در حوزه‌ى علم من مى‌تواند روشنگر باشد و عرفان من هم و قلب من هم و مجموعه مسائل و نقطه‌هاى آسيب و آفتى كه در دل من هست با مجموعه‌ى راهى كه در پيش دارم و اهدافى كه دارم جمع‌بندى و شناسايى مى‌شود، آن موقع اگر من اين مجموعه را فهميدم،به وحى روى مى‌آورم، اين نياز را مى‌فهمم. اينجاست كه در خدا جدال نمى‌كنم. 📚 زن و مرد ص۶۴ 🌿 @einsad