📝 چرا دیگری؟ (۲) 🔸 در یادداشت قبلی، دو شکل از مسئولیت‌ اجتماعی بررسی شد و از آسیب‌های هر کدام نکاتی مطرح شد. اما تصویر مسئولیت در نگاه استاد علی صفایی حائری چگونه است؟ 🔸 استاد صفایی، مسئولیت را به درختی تشبیه می‌کرد که ریشه‌اش در زمین شناخت‌ها و عقائد است؛ نه از یک نوع احساس شفقت و همدلی صرف. مسئولیت ریشه‌هایی در آگاهی و شناخت فرد دارد و نتیجه‌ی نگرشی به هستی و انسان است. احساسات انسان مادامی که از پی شناخت نباشند، جانی نخواهند داشت و دیری نمی‌پایند. غریزه‌هایی کور و موقتی خواهند بود‌ که به دشواری‌ها و تعارض‌ها رنگ می‌بازند. اگر انسان هستی را یک تصادف ببیند که در اثر آشوب و تضاد مواد اولیه و یک بیگ بنگ نخستین پدید آمده باشد، اگر هستی را فرصتی ببیند که از عدمی آمده و به عدمی منتهی می‌شود، زندگی در نظرش تنگ و موقتی جلوه می‌کند. جهان روزنه‌ای تنگ است که در آن تنها می‌تواند چشم‌های خودش را جا دهد و به اندازه دیدگان خودش نوری بجوید. چطور می‌تواند در چنین تنگنایی برای دیگری جایی باز کند؟! 🔸 بیشتر ما آدم‌ها در جهان جدید، هستی را چنین می‌بینیم. همه چیز موقتی، پر از رنج و در معرض نیستی است. ما خود را مسافران موقتی قایقی کوچک می‌بینیم که در محاصره هزاران موج نابودگر است. سخت می‌توان از کسی توقع داشت که دغدغه دیگران را داشته باشد. چقدر این تصویر در شبکه‌های مجازی و رسانه‌ها و مطبوعات مایه آزار هر یک از ما شده است؛ مهاجمی در حال تعرض به یک انسان است و عابران با ترس و حسرت و حتی بی‌تفاوتی می‌گذرند و به صدای کمک‌خواهی آن مظلوم هیچ اعتنایی نمی‌کنند. اگر کسی در همان لحظه از آن همه عابر بی‌تفاوت جویا شود که چرا به داد آن مظلوم نمی‌رسند؟ حتما در جواب می‌گویند: به من ربطی ندارد! یا از دست من کاری برنمی‌آيد! یا پاسخ‌هایی از این دست که نشان از نبود هر گونه دغدغه‌ای برای دیگری است. 🔸 این همه سنگ‌شدگی و سردی، ناشی از آن منظری است که ناخودآگاه در ضمیر بیشتر ما ساکنان جهان جدید حکمرانی می‌کند. در این تصویر من اتفاقی در پهنه این جهان بیکران‌ام و به زودی می‌میرم و دفتر حضورم برای همیشه بسته می‌شود و بعد از چند سال می‌پوسد. چرا باید در این مدت کوتاه از فرصت‌هایم به دیگری ببخشم. در ذهن ما زندگی با تمام امکانات و دارایی‌هایش، به حضور در شرایط بحران و قحطی است. اگر کسی یک قرص نان دارد، باید نگهش دارد تا از گرسنگی تلف نشود. 🔸 اما اگر هستی را چنان داستانی ببینیم که از آگاهی، اراده و حکمت آفریدگاری آمده است، اگر تصور کنیم که این صحنه را طراحی هوشمند و ظریف ساخته است، احتمالا احساس ما در قبال دیگران و امکانات و سرمایه‌هایی که داریم متفاوت خواهد بود. 🔸 در این قاب جدید، هستی از جایی آمده است. تولد ما نه از سر تصادف، بلکه از اراده و حکمتی برخاسته است. انسان از جایی آمده و به جایی رهسپار است. در آمدنش غرضی نهفته و مقصدی انتظارش را می‌کشد. هستی سراسر نظم و قاعده و در حرکت به سوی حق است. آنچه در نزد توست، سرمایه‌هایی است که باید در مسیر حق به جریان بیفتد؛ و الا تباه می‌شود. 🔸 در این تصویر، فرد آنجایی به یک زیست معنادار رسیده است، که همگام با هستی، به سوی حق قدم بردارد. اما حق نیازی به انسان ندارد. او بی‌نیاز از هر پیشکش و بخشش است. به همین خاطر، بنده خود را به سمت مردم و انسان‌ها دلالت می‌کند. اگر می‌خواهی برای او باشی، با خلق همراه شو و آنها را عهده‌دار باش. 🔸 این حضور در میان خلق و این عهده‌داری، ریشه در پیوند شخص با حق دارد. وقتی انسان تمام معنی و رستگاری خود را در صرف زندگی‌اش در مسیر حق دید و بخشش‌ها و عطیه‌های او را تنها شایسته خودش یافت، به خاطر او به سراغ خلق می‌رود و عهده‌دار نیازهای ایشان می‌شود. اینجا عشق به خدا و ارتباط با او، حضور انسان در میان مردم را پشتیبانی می‌کند و او از این عهده‌داری خسته نمی‌شود. گام برداشتن برای معشوق و کسب رضایت او، بالاترین پاداش عاشق است و همین سرشاری باعث می‌شود فرد از بابت مسئولیت‌پذیری خود از کسی جز خدا متوقع نباشد. همچنین، چون حضور در میان خلق در ادامه بندگی انسان است، فرد خودش را مطرح نمی‌کند و در مسیر حق دیواری از خودش و بت‌سازی‌هایش بالا نمی‌برد. 🔸 این معنی از مسئولیت‌پذیری از این ریشه‌های محکم جان می‌گیرد و به چنین میوه‌های همیشگی می‌رسد. و از آن همه آسیب‌های دو شکل دیگر مسئولیت‌پذیری در قبال مردم ایمن است. با ما همراه باشید. ▪️مدرسه عین صاد راوی اندیشه استاد علی صفایی حائری @einsadschool