. علیه‌السلام چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را که از ما وام می‌گیرند آیین تماشا را به شوق دیدن صبح دل‌انگیزی که ما داریم هر آیینه به مغرب می‌برند آیینۀ ما را بگو امواج سرکش بیش از این خود را مرنجانند که طوفان‌ها مصمم می‌کند مردان دریا را به ما روز ازل تصویری از یاری نشان دادند که می‌جنگیم و می‌جوییم آن تصویر زیبا را به ما یک یا علی گفتند و از ما جان و دل بردند خوشا آنان که از نزدیک می‌دیدند مولا را به ما گفتند مولایی‌ست، مولایی که می‌باید برای چیدن عطرش مسافر شد سحرها را به ما گفتند جنگی هست و باید مرد میدان بود همان جنگی که مدت‌هاست خون کرده جگرها را همان جنگی که مادرها به پایش مادری کردند پدرهامان فدا کردند در راهش پسرها را همان راهی که روشن بود از چشم انتظاری‌ها و دوشادوش می‌آورد، طوفان خبرها را به ما گفتند هنگام نماز عید قربان است و ما سوی منا بردیم بعد از سجده، سرها را ببین قربانیانت را، بِنَفسی اَنت یا مولا سر سرخی به ما آن‌سان عنایت کن که یحیی را تو می‌آیی و این یلدای طولانی نمی‌ماند که چشمان تو تضمین می‌کند خورشید فردا را 📝 ................ . راه رفتم سال‌ها، در جاده‌ها مأوا نکردم غیر آغوش تو هرگز مأمنی پیدا نکردم رود رود از خود گذشتم در نبرد سنگ و صخره هیچ کوتاهی برای دیدن دریا نکردم سربه‌سر فریاد بودم در رجزگاه حوادث جز سر سجاده و در گوش شب نجوا نکردم اشک‌هایم را به روی خود نیاوردم، تو دیدی راز را در خلوت آیینه هم افشا نکردم مثل اهل مکه سرگرم طواف خود نماندم مثل اهل کوفه با لبخند تو بد تا نکردم با صداقت العجل گفتم تمام جمعه‌ها را پای دعوتنامه‌ام را جز به خون امضا نکردم دیدنت رؤیای دورم بود، اما روز موعود چشم‌هایم را به تو بخشیدم و لب وا نکردم مطمئنم امتحان‌ها را برایم ساده کردی مطمئنم کارهای سخت را تنها نکردم… ✍ .