eitaa logo
امام حسین ع
17.5هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. بایستیم و بجنگیم و دل قوی داریم که صبحِ فتح نبوده‌ست و نیست افسانه ✍ .
. از این خبر در غصه و غمها شکستم دل را دخیل تربت پاک تو بستم دیگر نمی بینم تو را در بین روضه دلتنگم و کاری نمی آید ز دستم ✍ ............ . حیف است عاشق بی شهادت پر بگیرد باید که نوکر رنگی از دلبر بگیرد هر کس که دلتنگ رفیقان شهید است مانند عادل روزی از مادر بگیرد ✍ .............. شعر اجرایی بنده ی حقیر در مراسم سوم با سوز دل این قصه را تکرار کردم دل را مقیم تربت سردار کردم روز ولادت بود و دلها مادری بود ما عاشق و کار مواکب دلبری بود اسپند و دود و آن هوای کربلایی با التماسش یک نفر میگفت:چایی سینی به سینی عشق از خوان حسینی ست هر موکب ما یک شبستان حسینی ست ارباب روزی می دهد هر دو سرا را با قاسمش آورده اینجا ،کربلا را مردم‌همه گرم تماشای حضورند در ظلمت دنیا ، مسافرهای نورند چند لحظه بعد اما سخن از یک خبر بود این انفجار نزدیکیای زیر گذر بود دستانمان در دست هم ، آتش گرفتیم پیش علمدار حرم ، آتش گرفتیم دیماه خونین زد جگر را زخم تازه دیدم به چشمانم جنازه بر جنازه ویران کند این غم تمام خانه ها را در خاک و خون دیدیم تن ریحانه ها را این قصه آتش بر تمام سینه ها زد نفرین بر آن که بچه ها را بی هوا زد در این مصیبت ،ناله ها از دل کشیدیم روی بنرها عکسی از عادل کشیدیم میگفت باید رنگی از دلبر بگیریم بهتر همان که با شهادت پر بگیریم مثل سلیمانی در این خطه نگینی دیگر در این استان تو فخر الذاکرینی کار دلم بعداز تو اندوه و عزا شد پهلوی زخمی ات ، گریز روضه ها شد دق می کنم از داغ تو ، باور نداری؟ پاشو رفیقم ، تو مگر دختر نداری گرچه ز داغت قلب هر عاشق شکسته زهرای تو بازار نرفته ، دست بسته سوگند بر خون شما اهل جهادیم من عادل و اینها همه عادل ، زیادیم این چشم ها و سینه های غرق در خون آرام میگیرد فقط با مرگ‌صهیون در هر نفس، هر لحظه، هر دم با ولی ام مانند قاسم روهرو سید علی ام ✍ .................... . به خاطر شهدای کرمان بس که اندوه و عزا ریخته در دور و برم خون دل میچکد انگار ز چشمان ترم شهر کرمان شده آرایه ای از ترکش و خون ماندم این داغ جگر سوز کجا من ببرم انفجاری شد و اطفال به خون غلطیدند کربلا زنده شد انگار به پیش نظرم بی پسر مادر و بی باب پسر خونین تن آنقدر هست گریبان خود از غم بدرم این چه رسمی ست که خون در دل زائر بشود این چه داغیست که از دیدن آن خونجگرم بس که میسوزم از این ماتم و اندوه سترگ همچو مرغ سحری سوخته شد بال و پرم بس در این واقعه دیدم به زمین ریخته خون ترسم این است کند غم ز وطن دربدرم محمد حسین علیرمضانی✍ .................. . رسیدند از غروبِ جاده مهمان‌های بسیاری ببین! جمع‌اند اطرافت پریشان‌های بسیاری هوا بوی جدایی می‌دهد در موسم دیدار افق ابری‌ست، در راهند باران‌های بسیاری تو خویشاوندی دیرینه‌ای با رودها داری به دریای تو می‌ریزند جریان‌های بسیاری نگاهت چلچراغ مسجد و دیر و کلیسا بود به تو روشن شده چشم شبستان‌های بسیاری از آن روزی که شهر آمادهٔ تشییع زخمت شد چراغانِ غمت مانده خیابان‌های بسیاری تو ای تا بوده و هست آشنا با سبزِ فروردین! گذشت از باغِ ما بی تو زمستان‌های بسیاری چرا گلدان شکست و گل‌ترین‌ها سرخ پوشیدند؟ چرا در خون خود غرق‌اند ریحان‌های بسیاری؟ به شوق آسمان از غزه تا بیروت، تا کرمان کبوتر می‌شوند این‌روزها جان‌های بسیاری بگو با دشمنان از اقتدار آه مظلومان کماکان پیش رو دارند طوفان‌های بسیاری… .
. ۱۴۰۳ یابن الحسن بدون تو عیدم عزا شده دیگر بگو که حق به ظهورت رضا شده شبهای قدر آمده جای تو خالی است ای قدر ِما بدون تو دل بی بها شده ای قدر ِما تو گوشه ی صحرا چه میکنی شیعه چرا به هجر تو بی اعتنا شده کِی گوش شیعه پُر شود از صیحه ی ظهور ما بشنویم غربت تو انتها شده تنها دعای هر شب قدرم، ظهور کن دنیای بی تو مهد نزول بلا شده بر اَکثِرُالدُّعای تو لبیک گفته ام کارم برای آمدن تو دعا شده حق را قسم به خون سر مرتضی دهم اذن ظهور، حاجت ما از خدا شده قرآن به سر گذارم و حق را قسم دهم قرآن ناطق از چه به هر سو رها شده یا رب دگر به یوسف زهرا امان بده بنگر اسیر روضه ی صبح و مساء شده آقا ببین که فرق سر جدّ تو علی با تیغ ابن ملجم ملعون دو تا شده آقا بیا که خون علی مانده بر زمین محراب؛ غرق ناله ی مهدی بیا شده رنگی به روی حضرت حیدر نمانده است در قلب زینب از غم او خون به پا شده یک قطره خون به روی سرش دید ولطمه زد زینب کجا و یک سر ِاز تن جدا شده زینب کجا و بوسه به روی رگ حسین بی غسل و بی کفن تن پاکش رها شده زینب کجا و بزم می و چوب خیزران حق دارد او به مرگ خودش گر رضا شده علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ✍ ....................... کعبه ز داغ تارک حیدر به هم ریخت کوثر بیا که ساقی کوثر به هم ریخت یکسو دوباره فاطمه دستش به پهلوست یکسو میان عرش پیغمبر به هم ریخت خون سرش پاشید تا که بین محراب مولا به یاد خونِ میخ در به هم ریخت دیگر توان راه رفتن در علی نیست جوری زده که فاتح خیبر به هم ریخت زیر بغل های امامم را گرفتند سربسته گویم سر که نه، پیکر به هم ریخت آمد به خانه بی کمک، از ترس زینب با دیدن وضع پدر، دختر به هم ریخت شمشیر تیزِ ابن ملجم بود کاری ای خاک عالم بر سر من، سر به هم ریخت ماندم بگویم یا نگویم، بین گودال در دستهای شمر دون، خنجر به هم ریخت ای‌کاش قبل از ذبح، خنجر تیز میشد با کندی خنجر ولی حنجر به هم ریخت آقای ما پنجه به روی خاک می‌زد از طرز دست و پا زدن، مادر به هم ریخت قبل از هجوم اسبها با نعل تازه جسمش به زیر چکمه‌ی لشگر به هم ریخت ✍ ............... . به مسجد می‌رود یا سمت قربانگاه می‌آید؟ چرا از هر طرف امشب نسیم آه می‌آید؟ قدم‌هایش چقدر از خانه تا مسجد شتابان است به سختی عرش دارد پا‌به‌پایش راه می‌آید چه شوقی می‌چکد از صورتش وقت وضو امشب برایش عاقبت آن لحظۀ دلخواه می‌آید برای بار آخر کوچه‌کوچه، کوفه می‌بیند سراغ سایه‌های تیره، نور ماه می‌آید هلا ای شهر! شام آخر است آماده‌ای آیا؟ چه بر روز تو در این فرصت کوتاه می‌آید؟ نمی‌بینند مردم حجم تنهایی مولا را غریبی علی تنها به چشم چاه می‌آید ✍ .
. تقدیم به همهٔ آن‌ها که در طرف درست تاریخ ایستاده‌اند دور از نگاه تنگ‌نظرها کنار هم هم‌درد، در شلوغ خبرها کنار هم از شرق و غرب پل زده و ایستاده‌ایم در سنگلاخ خوف و خطرها کنار هم ما دیده‌ایم زخم زبان‌ها در این مصاف ما خورده‌ایم خون جگرها کنار هم یک جبهه‌اند پیش غرور ‌تفنگ و تیر گنجشک‌ها و شانه‌به‌سرها کنار هم آن‌سو نشسته مویه‌کنان جمع مادران این‌سو شکسته بغض پدرها کنار هم دلگرمی همیم که رد می‌شویم زود از سردسیرِ کوه‌وکمرها کنار هم پرشور می‌شوند صداهای متحد پررنگ می‌شوند اثرها کنار هم تنها، حریف تلخی این قصه نیستیم باید که دانه دانه شکرها کنار هم… .
. علیه‌السلام چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را که از ما وام می‌گیرند آیین تماشا را به شوق دیدن صبح دل‌انگیزی که ما داریم هر آیینه به مغرب می‌برند آیینۀ ما را بگو امواج سرکش بیش از این خود را مرنجانند که طوفان‌ها مصمم می‌کند مردان دریا را به ما روز ازل تصویری از یاری نشان دادند که می‌جنگیم و می‌جوییم آن تصویر زیبا را به ما یک یا علی گفتند و از ما جان و دل بردند خوشا آنان که از نزدیک می‌دیدند مولا را به ما گفتند مولایی‌ست، مولایی که می‌باید برای چیدن عطرش مسافر شد سحرها را به ما گفتند جنگی هست و باید مرد میدان بود همان جنگی که مدت‌هاست خون کرده جگرها را همان جنگی که مادرها به پایش مادری کردند پدرهامان فدا کردند در راهش پسرها را همان راهی که روشن بود از چشم انتظاری‌ها و دوشادوش می‌آورد، طوفان خبرها را به ما گفتند هنگام نماز عید قربان است و ما سوی منا بردیم بعد از سجده، سرها را ببین قربانیانت را، بِنَفسی اَنت یا مولا سر سرخی به ما آن‌سان عنایت کن که یحیی را تو می‌آیی و این یلدای طولانی نمی‌ماند که چشمان تو تضمین می‌کند خورشید فردا را 📝 ................ . راه رفتم سال‌ها، در جاده‌ها مأوا نکردم غیر آغوش تو هرگز مأمنی پیدا نکردم رود رود از خود گذشتم در نبرد سنگ و صخره هیچ کوتاهی برای دیدن دریا نکردم سربه‌سر فریاد بودم در رجزگاه حوادث جز سر سجاده و در گوش شب نجوا نکردم اشک‌هایم را به روی خود نیاوردم، تو دیدی راز را در خلوت آیینه هم افشا نکردم مثل اهل مکه سرگرم طواف خود نماندم مثل اهل کوفه با لبخند تو بد تا نکردم با صداقت العجل گفتم تمام جمعه‌ها را پای دعوتنامه‌ام را جز به خون امضا نکردم دیدنت رؤیای دورم بود، اما روز موعود چشم‌هایم را به تو بخشیدم و لب وا نکردم مطمئنم امتحان‌ها را برایم ساده کردی مطمئنم کارهای سخت را تنها نکردم… ✍ .
. نصرالهی و تو را رشادت باشد روشن رهت از نور سعادت باشد سی سال مجاهدت نمودی آری پاداش مجاهدت شهادت باشد ............. هزار سوگ چشیدیم و داغدار شدیم چه شد که نسل خبرهای ناگوار شدیم؟ صدای شیون بیروت در جهان پیچید شبی که باز پر از بهت انفجار شدیم چقدر دیر به خود آمدیم وقت وداع چقدر زود به نادیدنت دچار شدیم دوباره روضه به سمت نیامدن رفت… آه دوباره خیره به یک اسب بی‌سوار شدیم آهای سیبِ سر نیزه! یاد ما هم باش ببین چطور به خون جگر انار شدیم نگاه تو همه را برد سمت سرچشمه تو رفتی و همه با اشک، آبشار شدیم اگر به خاک نشستیم، از شکست نبود که گرم خواندن آیات سجده‌دار شدیم قسم به ماه که ما پیشمرگ حضرت صبح… قسم به سرو که قربانی بهار شدیم | | .
. دریغ… سرخ‌ترین اتفاق سال شدی همین که از شبِ آوارها سوال شدی چه شد که دیدن تو حسرت مدامم شد؟ ای آرزوی قدیمی! چرا محال شدی؟ غمت چه آتش گسترده‌ای‌ست در عالم چطور باعث این حجم از اشتعال شدی؟ به جشن چیده شدن پا گذاشتی، رفتی و خواهش همهٔ سیب‌های کال شدی شکافتی افق شرق و غرب را با خون ادامه‌دارتر از جبههٔ شمال شدی زمانه خواست تو را در گذشته دفن کند تو تا قیام قیامت زمان حال شدی | | .