eitaa logo
امام حسین ع
27.3هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه السلام دراین زندان تاریکم تفاوت روز با شب نیست دلی مثل دل تنگم ز خون دل لبالب نیست به غیر از تازیانه کس سراغ از من نمی گیرد میان آسمان من ستاره نیست کوکب نیست مرا با دست و پای بسته روبه قبله ام کردند کسی در کند وزنجیری مثل من موذب نیست کریم بن کریمم من که تابوتی ندارم من مگرکه از علی من رانصیبی نیست منصب نیست به چه روزی فتادم تازه من را یک نفر می زد چهل تن مادرم را می زدند و جای مطلب نیست اگرچه من به گودالم ولیکن یاد گودالم به غیر از واحسین من را دگر ذکری براین لب نیست به چه روزی فتادم تازه من را برنگرداندند به چه روزی فتادم تازه جسمم نامرتب نیست به چه روزی فتادم تازه من یک پیرهن دارم تن عریان من دیگر به زیر سم مرکب نیست شنیدم می زدند برجای نیزه بازهم نیزه خدا داند چنین کاری مرام هیچ مذهب نیست شنیدم جد من ازعصرتاشب دست وپامی زد به حالش هلهله کردن به کار هیچ مشرب نیست به مثل ساقی بی دست با سر بر زمین خوردم ولی چشمم به مثل چشم سقای مودب نیست شنیدم عمه ام را بر سر بازار گرداندند به خود گفتم سر بازار کوفه جای زینب نیست حاج ✍ ۲۵ رجب ۱۴۴۴ ه. ق ۱۴٠۱ ه. ش .
. ۱۲۰۹ الا ای آنکه باشد عالم بالا گدای تو بمیرم گوشه‌ی مطموره ها حالاست جای تو شبیه مادرت زهرا شدی نیلی و، مثل او دعای مرگ، آخر شد در این زندان دعای تو جدا کردند با زحمت، عبا را از روی زخمت گمانم از غل و زنجیر پاره شد عبای تو به استقبال پهلویت لگد پشت لگد آمد لگد خوردی و دیگر در نمی‌آید صدای تو لگد خوردی ولی آخر ضریح سینه سالم بود نکوبیده کسی با چکمه‌، روی دنده‌های تو خدارا شکر در زندان، نشد آقا تنت عریان نباشد دست این و آن عبای تو ردای تو اگر چه شد تنت از حلقه‌ی زنجیر کاهیده به زیر دست و پا امّا نمانده دست و پای تو کرم کردی شدم آواره‌ی کوی رضا جانت تمامِ هستی شائق، فدای تو فدای تو ✍ .......... . ۱۲۱۰ در سه جا قلب پیمبر آب شد عرش هم با دیدنش بی‌تاب شد جای اول کنج زندانِ بلا اینچنین می‌گفت مولا با خدا کای خدا دیگر ز پا افتاده‌ام هستی خود را به راهت داده‌ام با رضایم نه که میگفتم بخود ساق پا از سلسله مرضوض شد جای دوم در پس در بی هوا گشت رضّ پهلوی مادر چرا جای سوم بود بین قتلگاه عمه جانم کرد با حسرت نگاه دید جسم یوسفش را غرق خون یاس زهرایی شد امّا لاله گون گفت ای پرورده‌ی دست نبی شد غروب امّا به زیر مزکبی پیش تو با روح من بازی شده پیش من جسم تو رضّاضی شده نعل نو تا با تنت برخورد کرد استخوان های تنت را خرد کرد ✍ .
امام حسین ع
🔊 بخش ششم #روضه | باغ و بهار من همه رنگ خزان شده
.👆 سلام_الله_علیها ۱۱۴۰ باغ و بهار من همه رنگ خزان شده یاس علی شبیه گل ارغوان شده دیدم پناهگاه همه بی‌پناه شد دیگر رشیده‌ی علوی قد کمان شده تاوا کند مژه، مژه بر هم نمی‌زنم چشمش به زیرِ ابر سیاهی نهان شده دیدم میان کوچه ، عدو با اشاره گفت محکم بزن مغیره دگر نیمه جان شده بی شانه‌ی حسن نَتَواند بایستد بانوی خانه بعد لگد ناتوان شده هنگام راه رفتن خود می‌خورد زمین از بس زدند پوست بر استخوان شده پیراهنش که دوخته شد سوخت مادرو بهر حسین تشنه لبم روضه‌خوان شده افسوس زحمتش به هدر رفت فاطمه پیراهنی که پاره به دست سنان شده تا پیکرش دریده شود می‌زند دقیق از بس که نیزه را به جگر می‌زند عمیق .
. سلام_الله_علیها ۱۲۳۷ من می‌روم، به همره تو اشک من که هست آغاز درد و غصه و رنج و محن که هست با ناله‌های تو به خدا آب می‌شوم وقتی مرو مرو، ز تو نقش دهن که هست من گریه می کنم که تورا سخت میزنند آثار تازیانه به اعضاء تن که هست هر جا که بوسه زد پدرت، می‌خورَد غلاف پاداش دوستیِ علی ، سوختن که هست همدست میشوند که با پا تو را زنند یک تن نگوید او گل طاهانه، زن که هست وقتی به کوچه چشم ترت تار می‌شود غمگین مباش فاطمه جانم حسن که هست دق مرگ می‌شود علی از ضربه‌ی لگد تازه زمانِ غسلِ گل یاسمن که هست در پشت در که میخ تو را می‌دهد عذاب خونی شود ولی به تنت پیرُهن که هست اما حسینِ تو بدنش روی خاک‌ها نوبت به سینه‌ی پسرت تاختن که هست پیراهنش که جای خودش، نعل اسب‌ها کاری کنند تا که نفهمی بدن که هست من که کفن شدم چه شود پیکر حسین از گرد و خاک‌ها به تن او کفن که هست ✍ .
. سلام_الله_علیها ۱۲۳۷ من می‌روم، به همره تو اشک من که هست آغاز درد و غصه و رنج و محن که هست با ناله‌های تو به خدا آب می‌شوم وقتی مرو مرو، ز تو نقش دهن که هست من گریه می کنم که تورا سخت میزنند آثار تازیانه به اعضاء تن که هست هر جا که بوسه زد پدرت، می‌خورَد غلاف پاداش دوستیِ علی ، سوختن که هست همدست میشوند که با پا تو را زنند یک تن نگوید او گل طاهانه، زن که هست وقتی به کوچه چشم ترت تار می‌شود غمگین مباش فاطمه جانم حسن که هست دق مرگ می‌شود علی از ضربه‌ی لگد تازه زمانِ غسلِ گل یاسمن که هست در پشت در که میخ تو را می‌دهد عذاب خونی شود ولی به تنت پیرُهن که هست اما حسینِ تو بدنش روی خاک‌ها نوبت به سینه‌ی پسرت تاختن که هست پیراهنش که جای خودش، نعل اسب‌ها کاری کنند تا که نفهمی بدن که هست من که کفن شدم چه شود پیکر حسین از گرد و خاک‌ها به تن او کفن که هست ✍ .
. ۱۲۴۴ علیست رفتنی و بهر من دعا نکنید برای ماندن حیدر خدا خدا نکنید تمام خواهشم از اهل کوفه این باشد که بر حسین عزیز دلم جفا نکنید حسین را اگر از خواهرش جدا کردید ولی تن پسرم را جدا جدا نکنید به زور نیزه گلم را برش نگردانید به روی پیکر او هی برو بیا نکنید به زخم تازه‌ی او نعل تازه لازم نیست حسین بی کفنم را حسین‌ها نکنید رسید همچو اسیران چو بر سر بازار دعا کنم همه بد با عقیله تا نکنید اگر که سنگ زدید و اگر که خندیدید به اسم ، دختر من را فقط صدا نکنید ............... . عمری به جز مسیر حق نرفتی تا عشق از نام و نشون نیفته تو پدر خاکی و کاش بمونی تا که ستون آسمون نیفته عمری به جز ذکر خدا نگفتی پرواز کردی یاعلی توو سجده دست فقیر و توو رکوع گرفتی دست شهادت و ولی توو سجده! قربون اون قلب به غم اسیرت قربون اون فرق به خون نشسته آغوش وا کرده برا تو زهرا امشب ببین با بازوی شکسته سی ساله داغداره کوچه ای و سی ساله قلب عاشقت غمینه توو مسجد کوفه یه لحظه امشب افتادی یاد مسجد مدینه به یاد اون ساعتی که خانومت دید شمشیر برهنه بالا سرت می خواست که نفرین بکنه ولی خب نفرین نکرد محض چشای ترت مسیر روضه رو عوض کنم تا بگه دلم حرفای آخرش رو حرف دل من همینه که داره بابا همیشه غم دخترش رو... بدون ماه صورتت بعید نیس مهتابْ هر شب دلهره بگیره زیر بغل هاتو میگی نگیرن مبادا زینب دلهره بگیره دعای تو برا عقیله اینه که خاک غم رو معجرش نشینه محرابه غرق خونت و ندیده گودال غرق خون و که می بینه... شب ۲۱ ✍ ...... مسجد، خموش و شهر پر از اشک بی‌صداست ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟ ای نخل‌ها که سر به گریبان کشیده‌اید امشب شب غریبی و تنهایی شماست دل‌ها تمام، خیمه آتش گرفته‌اند صحرای کوفه شام غریبان کربلاست امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است اما دل شکسته او در خرابه‌هاست سجاده بی‌امام و زمین‌ لاله‌گون ز خون مسجد غریب مانده و محراب، بی‌دعاست باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست تو از برای خلق جهان سوختی علی! اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست ای چاه کوفه اشک علی را چه می‌کنی دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟ باید به گریه گفت: علی حامی بشر باید به خون نوشت: علی کشته خداست هر لحظـه در عزای علی تا قیام حشر «میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست .
. علیه السلام هرگز کسی چنین به بلا مبتلا نبود عمری غریب بود و یکی آشنا نبود ابن الرضا به حجره ی دربسته داد جان اما کنار پیکر پاکش رضا نبود فریاد میکشید: کسی یاری ام کند افسوس خواهری به برش از وفا نبود اِستاده بود و هلهله میکرد همسرش رحمی میان سینه ی آن بی حیا نبود لب تشنه شد شهید امام جوان ولی شکر خدا سرش به روی نیزه ها نبود شکر خدا که سنگ به پیشانی اش نخورد شکر خدا که پیرهنش بوریا نبود بر روی پشت بام رها شد به روی خاک اما تنش به زیر سم اسبها نبود... ✍ .
. علیه_السلام دست بسته به سر دار ببین مهمان را بنگر از اشک که لبریز کنم دامان را کاش قرآنِ عقیله! به مدینه بروی پاره پاره کند این کوفه همه قرآن را برنگردی تو اگر، پیکر تو برگردد می‌کشانند به هر سو بدنِ بی جان را نعل تازه به روی دست گرفتند حسین قصدشان است بپاشند تن عریان را زجر کُش میشوی و خواهر تو می‌بیند از گلوی شده دَرهم، رگ آویزان را چوب در دست گرفته پسر مرجانه بشکند تا به دل طشت دُر دندان را حرمله کاش بلندش نکند از مویش دختری که بزند بوسه لب عطشان را ✍ .
. سلام الله علیها یا بر سرِ نی، یا به دستِ این و آنی انگار که بابای از ما بهترانی یا در تنورِ خانه‌‌ها یا دِیر راهب پس کِی میایی در خرابه میهمانی؟ پیراهنی داری که دست پیرمردی‌ست انگشتری داری به دست ساربانی رنگ موی تو قهوه‌ایِ سوخته‌ست و رنگ لب تو شد کبودِ ارغوانی اوضاعِ من هم چون تو تعریفی ندارد سر می‌کنم با این‌همه نامهربانی بدجور سیلی خورده‌ام این چندروزه خوردم؛ ولی حتی دریغ از تکّه‌نانی من که توانِ راه‌رفتن هم ندارم حالا سؤال من؛ تو آیا می‌توانی؟ ای وای یادم رفت تو که پا نداری یک سر؛ نه دستی و نه حتی استخوانی بابا سلامَت را به عمه می‌رسانم بابا سلامم را به مادر می‌رسانی؟ هر بار که سنگت زدند از بام؛ گفتم: بابای من! تو قهرمانی، قهرمانی .
. صلوات_الله_علیه ۱۳۱۲ جز حسینِ من، گلی پرپر در این گلشن نداشت لاله‌ی پرپر شده که زیرو رو کردن نداشت عالمِ امکان کسی مانند زینب غم ندید مادری هم مثل من خونین جگر اصلاً نداشت آبرودار جهان عریان به روی خاک بود بر تنش غیر از سِنان و تیر، پیراهن نداشت یوسف من بی‌کفن نه بوریایش شد کفن پس کفن دارد حسین من ولیکن تن نداشت قسمتی از پیکرش چسبیده زیر سم اسب غیر چندین تکه زینب بر روی دامن نداشت از تنِ دَرهم شده هرچه بگویم کم بوَد اینکه رگ‌ها نامرتب شد دگر گفتن نداشت سر به روی دامنم بود و جدا می‌کرد شمر دخترم زینب در آنجا طاقت دیدن نداشت کس نداند گوشه‌ی گودال حکم ذبح را طاقت این ضربه‌های دشنه را گردن نداشت باز صد رحمت به وضع حنجرِ یحیی، که او برگلویش نقشی از آثار سر کندن نداشت زینبم با اکبر و عباس و قاسم آمده رفت اما محرمی هنگام برگشتن نداشت دختر من با چه دشواری سوار ناقه شد بی کمک باشد اگر زن اینکه خندیدن نداشت با که گویم که مهار ناقه دست شمر بود دلخوشی جز یک سر پر خون، عزیز من نداشت **** ✍ .
. ۱۳۱۳ یوسف فاطمه در معرض گرما مانده کار نیزه است اگر زخم تنت وامانده با که گویم به تنت پیراهنی نیست که نیست کهنه پیراهن تو زیر لگدها مانده از همان لحظه که اعضای تو را درهم دید قامت عمه‌ام از دیدن تو تا مانده روی یک کهنه حصیری بدنت را چیدم ولی انگار تنت در همه صحرا مانده بوریا پر شده اما بدنت جمع نشد بین زنبیل کمی از بدنت جا مانده بدنت پخش زمین هست ولی سینه کجاست سینه‌ات زیر سُم مرکب اعدا مانده ذره ذره بدنت از سم مرکب می‌ریخت به سم مرکبشان دیده زهرا مانده ✍ .
. گُـذرِ روضـه از این مرحله زجرآور بود شـرح اوضـاعِ بـدِ قـافـله زجـرآور بود ریسـمان بود و گـلوهای زِ گُـل نازک تر بیش از آن هُرم تنِ سلسله زجرآور بود بیش از آتش و خاکسـتر و سنگ لب بام پایْ کوبی و دَف و هلهله زجرآور بود چند کودک ز رویِ ناقه زمین افـتادند بانگ افـتادن از آن فـاصـله زجرآور بود مثل خُشـکیدگیِ صورتِ نیلوفرهــا اشکِ پـاهـایِ پُر از آبلـه زجرآور بود خارجی خواندنِ اولادِ عـلی و زهـرا بیش از هر چه در آن غـائِـله زجرآور بود به خُدا بیشتر از بدْ دهنی کردنِ شِمر دیـدنِ قَهـقَـهه ی حـرملـه زجرآور بود گفتم الشّام وَ الشّام وَ الشّام ، از بس طرزِ توضیح در این مسئله زجرآور بود... ✍ .