« شوخ طبعی ابراهیم » برای مراسم ختم به یکی از روستاهای مرزی رفتیم، در آنجا رسم داشتند در انتهای مراسم قبل از غذا برای شستن دستها برای میهمانان آفتابه و لگن می اوردن دو نفر از صاحبان عزا آفتابه لگن آوردن... جواد افراسیابی اولین نفر نشسته بود ابراهیم یواشکی چیزی در گوش جواد گفت، جواد با تعجب گفت راست میگی؟!🤔 ابراهیم گفت بله اگه اینکار را نکنی خیلی ناراحت میشن!🤨 آهسته به ابراهیم گفتم چی بهش گفتی؟ گفت: بهش گفتم وقتی آفتابه لگن آوردن باید سرت را خوب بشوری!🤪 همین اتفاق هم افتاد جواد بعد از شستن دستها سرش را زیر آب گرفت و کامل شست!😝 همه با تعجب به جواد نگاه میکردن😳 جواد در حالی که آب از سر رویش می چکید نگاهی به اطراف کرد و تازه فهمید چه گولی خوره 😂 💐 شهید جواد افراسیابی و شهید ابراهیم هادی دوستانی بسیار صمیمی مثل دو برادر بودند 💐 {شادی روح همه شهدا صلوات} (کتاب سلام بر ابراهیم ۱) ┏━✨🌹✨🌸✨🌷✨🌸━┓ صندوق الکترونیکی انتقادات و پیشنهادات https://gkite.ir/es/9424384    ایتا↙️ https://eitaa.ir/emamjavad_mosque ┗━✨🌸✨🌹✨🌷✨