به عکس شهدا نگاه کن
ببین نگاهت رو نگاه کدوم شهید قفل میشه؟
با لبخند کدوم شهید ته دلت خالی میشه، ذوق میکنی و به وجد میایی!؟😍
✅آفرین👏👏 درسته. این همون دوست شماست.😇
🧐🤔حالا چرا رفیق شهید داشته باشیم؟
اینو همه قبول داریم که شهیدان زنده اند...
🌷تصور کنیم با یکی از شهدا بتونیم
رابطه دوستی و عاطفی برقرار کنیم....
فکر میکنی چه اتفاقی میفته ⁉️
روح شهید با روح شما رفیق و همراه میشه🙂
از فردا حضور شهید رو همیشه کنار خودتون احساس میکنید!
همیشه هواتو داره😊
برات مدام دعا میکنه چون شهدا فوق العاده رفیق باز بودن و هستند !😍
لذت بندگی, عبادت, طاعت و معنویت رو به دوست خودشون میچشونن🙏
حالا به این مثلث فکر کنین :
👈شما + دوست شهید شما + خــدا👉
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#رفیق_شهیدم
https://eitaa.com/emamjavad_mosque
حماسه کانال کمیل
بهمن ماه همیشه یادآور ایام الله دهه فجر و پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران است ولی در این ایام در سال ۶۱ اتفاق دیگری هم رخ داد که کمتر به آن پرداخته شده و شاید خیلی از ماها از آن اطلاعی نداریم!
عملیات والفجر مقدماتی
عملیاتی گسترده و هماهنگ بین سپاه و ارتش که به اذعان اکثر کارشناسان نظامی اگر با خیانت منافقین روبرو نمیشد و به نتیجه میرسید در همان سال کار جنگ را یکسره میکرد و ایران فاتح جنگ تحمیلی میشد و ارتش عراق را کاملا زمین گیر میکرد.
بعد از مدتها کار اطلاعاتی و شناسایی عملیات شروع شد و رزمندگان اسلام پس از حدود ۱۳ سیزده کیلومتر پیاده روی و حمل مهمات و تجهیزات سنگین نظامی و با گذشت از موانع فراوان از جمله میادین وسیع مین ، سیم خاردار های حلقوی ، سیم خاردار فرشی ، مین های والمری ، بشکه های آتش زا و بسیاری موانع دیگر که توسط کشورهای غربی طراحی شده بود ، به خط دشمن رسیدند و مردانه جنگیدند و به بسیاری از اهداف از پیش تعیین شده دست پیدا کردند ، مواضع دشمن یکی پس از دیگری به دست رزمندگان اسلام می افتاد ، نیروهای دشمن دستپاچه و سراسیمه فرار میکردند و میرفت که با تصرف آخرین سنگر های دشمن کار جنگ را یکسره کنند اما...
در آخرین لحظات خیانت کارانِ منافق که در بین نیروهای خودی قرار داشتند به کمک بعثی ها آمدند و درست زمانی که میرفت پیروزی رزمندگان اسلام تثبیت شود با ایجاد هرج و مرج در بین نیروهای ایرانی شیرازه کار را از دست بچه های ایران خارج کردند .
عدهای از منافقین بین بچه ها فریاد میزدند که «عقب نشینی کنید ، دستور عقب نشینی آمده» عدهای روی خط بیسیم رزمندگان ایران می آمدند و با دادن اطلاعات غلط روحیه نیرو ها را خراب میکردند ، یکبار شخصی پشت بیسیم خود را ابراهیم همت معرفی میکرد و دستور عقب نشینی میداد ، یکبار شخصی دیگر پشت بیسیم میگفت که گردان کمیل نمیتواند به اهداف خود دست پیدا کند ، این درحالی بود که گردان کمیل به اهداف خود رسیده و منتظر اعزام گردان مالک برای ادامه عملیات بود ، یکبار شایعه شهادت برادر همت را بین بچه ها پخش میکردند، بارها وقتی نیرو های ایرانی بصورت مخفیانه تا چند قدمی سنگرهای دشمن پیش میرفتند و قصد غافل گیری دشمن را داشتند ، یک نفر از میان نیروهای خودی با فریاد بلند الله اکبر دشمن را خبر می کرد و عملیات لو میرفت.
بعدها مشخص شد که قبل از شروع عملیات ، اطلاعات عملیات و نیروهای خودی توسط بنی صدر و گروهک منافقین در اختیار دشمن قرار داده شده بوده!
اسناد مالی و رسیدهای بانکی موجود در مرکز آندلس استخبارات بغداد، نشان میدهد رئیس جمهور مخلوع ایران(بنی صدر)، در قبال ارائه این اطلاعات، طی شش نوبت و از طریق بانک های شهر موناکو فرانسه، از رژیم بعث عراق، پول دریافت کرده است!
در نهایت این خوشخدمتی بنی صدر و منافقین داخلی باعث شکست عملیات و شهادت تعداد بسیار زیادی از رزمندگان اسلام شد و باعث شد نیروهای گردان کمیل و حنظله در کانال دوم دفاعی عراق (که بعدها به کانال کمیل معروف شد) در محاصره نیروهای دشمن قرار بگیرند ، بیش از ۵۰۰ نفر از رزمندگان اسلام ۵ روز از ۱۸ بهمن تا ۲۲ بهمن در این کانال گرسنه و تشنه مردانه تا آخرین گلوله و تا آخرین قطره خون جنگیدند ولی حاضر به تسلیم شدن در برابر دشمن نشدند و از این جمع ۵۰۰ نفری فقط حدود ده نفر لابلای شهدا زنده ماندند تا روایتگر مظلومیت رزمندگان کانال کمیل در این مقاومت ۵ روزه باشند.
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
یکباره ابراهیم تمام قد ایستاد و با فریاد یا زهرا (س) بعثی هایی که بالای سر شهدا پایکوبی میکردند به رگبار بست ، بقیه بچه ها هم تیر اندازی کردند ، با رگبار بچه ها بیشتر کماندوها به هلاکت رسیدند بقیه هم غافلگیر شدند و چند نفرشان به سمت میدان مین دویدند و با مینهای خودشان به جهنم رفتند
دوباره آتش سنگین دشمن شروع شد...
بعد از یک ساعت آتش دشمن قطع شد و از گوشه کانال دیدیم که بعثی ها با چندین برانکارد برای انتقال مجروحان خودشان نزدیک میشوند ، یکی از بچه ها خواست تیر اندازی کند ، ناگهان بنکدار فریاد زد ، نزنید! ما که مثل آنها خبیث نیستیم هروقت برای جنگ آمدند مردانه میجنگیم
از طرفی ثابت نیا (شهید ثابت نیا-فرمانده گردان کمیل) که به سختی خود را به فرمانده تیپ رسانده بود با اشک و التماس از اکبر حاجی پور درخواست نیروی کمکی کرد
، اما در جواب خواهش و تمنایش برادر حاجی پور فقط سکوت کرد و آرام آرام اشک ریخت!
ثابت نیا با اینکه میتوانست در مقر فرماندهی بماند و خود را نجات دهد با هر سختی بود به کانال برگشت...
#اللهم_ارزقنا_شهادت
@ba_shahhidan
(۳۹)
«روایت ۵ روز مقاومت جانانه گردان کمیل در کانال دوم فکه»
روز اول محاصره
دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۶۱
حدود ساعت ۵ صبح بود که نوایی روحبخش آرامش را به نیروهای ما برگرداند ، در زیر آتش دشمن بود که صدای دلنشین اذان ابراهیم هادی با طنین گلوله های دشمن در هم گره خورد ، بچه ها به نوبت نماز صبح را بصورت نشسته در خاک و خون اقامه کردند...
با طلوع خورشید غباری از غم و اندوه منطقه را فرا گرفت ، زخمی ها و شهدای زیادی در میان آتش دشمن باقی مانده بودند
قبل از روشن شدن هوا نیروهای سالم گردان های دیگر به دستور قرارگاه عقب نشینی کرده بودند و حالا فقط گردان کمیل در منطقه باقی مانده بود
آتش دشمن تقریبا قطع شد ، متوجه شدیم که کماندو های دشمن به ما نزدیک میشوند ، ابراهیم با تجربه ای که داشت میدانست که امکان تحرک در کانال وجود ندارد لذا به بنکدار (شهید بنکدار_معاون گردان کمیل) گفت به بچه ها بگو هیچ حرکتی نکنند و بگذارند بعثی ها کامل جلو بیایند و بعد حمله میکنیم
تعدادی از مجروحان لابلای سیم های خاردار و میدان مین گیر کرده بودند و خون از بدنشان جاری بود ، تفریح بعثی های مست شده بود نشانه گیری و زدن تیر خلاص به مجروحان ایرانی!
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
(۴۰)
«روایت ۵ روز مقاومت جانانه گردان کمیل در کانال دوم فکه»
روز دوم محاصره
سه شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۶۱
یاران ثابت نیا همچنان ثابت و استوار در کانال سوم مانده بودند، اگرچه از عطش و گرسنگی میسوختند!
تنها چیزی که در آن لحظات به آنها روحیه ی ایستادگی و مقاومت میداد صدای اذان ابراهیم در مواقع نماز بود.
در اثر پاتک عراقی ها بخشی از کانال سوم به دست بعثی ها افتاد و تعدادی از نیروهای عراقی و منافقین ایرانی در آن کانال مستقر شدند ، منافقین برای بچه های ما دست تکان میدادند با زبان فارسی از آنها میخواستند که به سمت آنها بروند ، تعدادی از بچه ها با تصور اینکه آنها خودی هستند به سختی از دیواره کانال بالا آمده و به سمت آنها رفتند اما دشمن و منافقین آنها را دستگیر و بی رحمانه به شهادت رساندند و مستانه میخندیدند!
عصر سه شنبه پس از اختلال های زیاد در ارتباط بی سیمی بالاخره حاجی پور موفق شد با بنکدار تماس بگیرد . او گفت هر طور شده بچه های باقی مانده را به عقب بیاور دیگر کاری از ما ساخته نیست!
بنکدار و ابراهیم هادی تصمیم گرفتند که پس از تاریک شدن هوا نیروها به عقب برگردند ، آنها به صورت نیم خیز در کانال خود را به نیروها میرساندند و آنها را توجیه میکردند که متأسفانه در این بین بنکدار به شدت مجروح شد
موج انفجار درک زمان و مکان را از او گرفته بود ، مدام طلب آب میکرد ، یکی از بچه ها با درب قمقمه مقداری آب باران باقیمانده در کف کانال را جمع کرد و در دهان او ریخت ولی بخاطر شوری و تلخی زیاد همه را بالا آورد ...
در این میان یک خبر مخابره شد که همه را شوکه کرد «برادر ثابت نیا با برادر افشردی دست داد!» (برادر افشردی -معروف به حسن باقری- زودتر شهید شده بود و این خبر کوتاه یعنی فرمانده گردان کمیل هم به شهادت رسیده!)
با شهادت فرمانده و مجروحیت شدید معاون گردان کمیل ، فرماندهی نیروهای باقی مانده در کانال به دوش ابراهیم هادی افتاد...
سه شنبه شب تیپ سلمان برای نجات دادن نیروهای محاصره شده حمله کردند و تا نزدیکی تپه های دوقلو که در نزدیکی کانال قرار داشت پیشروی کردند ، در این شرایط سالم تر ها میتوانستند عقب نشینی کنند اما بخاطر مجروحین در کانال ماندند ، تیپ سلمان هم نتوانست تا صبح مقاومت کند و دوباره تپه ها به دست عراقی ها افتاد....
بعثی ها تعداد دوشکا ها را بیشتر کرده و مدام روی سر ما آتش میریختند ، و بدتر از آن یک تیر بار چهارلول بود که وقتی آتش میکرد انگار میخواست زمین را ببلعد!
دو نفر از بچه ها از ابراهیم اجازه گرفتند که چهارلول را منهدم کنند ، ابراهیم به آنها گفت ممکن است بازگشتی نباشد! آنها گفتند نجات بچه ها برای ما افتخار است ، آنها با تعدادی نارنجک به صورت سینه خیز به سمت چهارلول رفتند ، دقایقی بعد صدای انفجاری بلند شد و چهارلول خاموش شد ، بچه ها برای بازگشت آن دو نفر زیر لب دعا میکردند ، دعایی که هیچ گاه مستجاب نشد ، آنها همان جا به وصال معبود خود رسیده بودند!
ساعتی بعد که آتش دشمن سبک تر شد ابراهیم به بچه ها گفت باید به کانال دوم برگردیم ، فاصله سیصد متری دو کانال پر بود از مین و موانع مختلف ، مجروحان اصرار میکردند که سالم ها بدون آنها بروند ولی همه باهم راه افتادیم ، تشنگی و گرسنگی و جراحات متعدد رمقی برای کسی نگذاشته بود ، ولی به هر صورت بود در آن نیمه شب بچه مجروحان را روی زمین میکشیدند و به سمت کانال دوم میرفتند ، صد متری بیشتر تا کانال دوم نمانده بود که اتفاق بدی افتاد ، بعثی ها ناگهان منور زدند و همه جا مثل روز روشن شد و بعثی ها دوباره ما را به رگبار بستند و یک سنگر مخفی که وسط دشت بود متوجه حضور ما شد و ما را به رگبار دوشکا بست ، یکی از بچه ها که آرپیجی داشت ایستاد و سنگر را هدف قرار داد و همزمان هر دو خاموش شدند هم سنگر دوشکا و هم شمع وجود آن بسیجی دلاور!
با خاموش شدن دوشکا آنهایی که سالم تر بودند مجروحان را کشان کشان به کانال دوم رساندند و همگی به عمق سه متری کانال پریدند ، اما کف کانال پر بود از سیم های خاردار حلقوی که مانند اژدهایی برای فرزندان خمینی ره دهان باز کرده بود!
تعدادی از مجروحان بین سیم های خاردار گیر افتادند ، ابراهیم گفت کسی کاری نداشته باشد ، با توجه به قدرت بدنی بالایی که داشت یک تنه مجروحان را بلند میکرد و به کنار کانال می آورد!
در آن شرایط عجیب یکی از بچه ها پیشنهاد کرد که دعای توسل بخوانیم ، در حالی که گلوله های دشمن زوزه کشان از بالای سرمان عبور میکردند دعا را شروع کردیم ، تا اینکه مداح رسید به این عبارت یا فاطمه الزهرا یا بنت محمد...
صدای ضجه بچه ها بلند شد ، صدایی که من میشنیدم خیلی بیشتر از افراد داخل کانال بود ، احساس میکردم همه ملائکه با بسیجیان مظلوم کانال هم نوا شده اند....
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
(۴۱)
«روایت ۵ روز مقاومت جانانه گردان کمیل در کانال دوم فکه»
روز سوم محاصره
چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۶۱
صدای آشنایی در کانال طنین انداز شد ، صدای ملکوتی اذان صبح ابراهیم به تن خسته ی یاران کمیل رمقی دوباره بخشید ، الله اکبر الله اکبر...
بچه ها بلند شدند و تیمم کردند
جان خراش ترین صحنه ها را مجروحانی خلق میکردند که دستی برای تیمم در بدن نداشتند!
نه مکان کانال و نه وضعیت جسمانی بچه ها اجازه جمع شدن در یک نقطه را نمیداد ، فلذا هر سه چهار نفر کنار هم یک نماز جماعت تشکیل دادند ، چه نمازی بود ، همه در اوج معنویت بودند...
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
با طلوع خورشید ابراهیم تصمیم گرفت که سر و سامانی به کانال بدهد ، به تعدادی از نیروها دستور داد بعنوان نگهبان در یک فاصله ۴۰۰ متری پخش شوند ، هر ۵۰ متر دونفر لبه کانال سنگر گرفتند
تعدادی را مامور جمع کردن سیم های خاردار از کف کانال کرد
کار بعدی ابراهیم جمع کردن شهدا از میان مجروحان و رزمندگان بود ، انتهای کانال در دید بچه ها نبود قرار شد شهدا را به آنجا منتقل کنند ، حمل پیکرهای نحیف شهدا سخت نبود بلکه دل کندن از رفقا کار را طاقت فرسا میکرد، در این مسیر کوتاه نزدیک بود عده ای قالب تهی کنند!
کسی با کسی حرف نمیزد ، فقط قطرات اشک بود که آرام آرام از گونه ها سرازیر بود...
بعد از انتقال شهدا ، نوبت پیدا کردن جای امن برای مجروحان بود ، تعداد مجروحین خیلی زیاد بود ، عده ای دست و پایشان قطع شده بود و عده ای بر اثر ترکش دل روده شان بیرون ریخته بود
به پیشنهاد ابراهیم بچه ها با سرنیزه دیواره های کانال را تراشیده و چندین جانپناه ساخته شد و مجروحان به آنجا منتقل شدند
حالا وضع کانال قدری عادی شد ، نگاهی به بچه ها انداختم در چهره هیچ کدام از علی اکبر های خمینی نشانی از ترس دیده نمیشد!
مدتی بعد صدای بلندگوی عراقی ها بلند شد شخصی که ظاهراً از منافقین بود با وعده آب و غذا از ما میخواست که تسلیم شویم ، ولی کسی اعتنایی به او نکرد...
ابراهیم دو نفر از کسانی که سابقه عملیاتی بیشتری داشتند را صدا کرد و گفت برای عقب نشینی و رسیدن به کانال اول و در نهایت رسیدن به نیروهای خودی چاره ای جز تنها گذاشتن مجروحان نداریم ، باید مدتها سینه خیز برویم و پس از رسیدن به تپه های دوقلو باید با تمام توان به سمت نیروهای خودی بدویم ، و این کار فقط از افراد سالم بر میآمد نه افرادی که چهار روز است نه آب و غذایی خوردند و نه استراحتی کردند و تازه در بدترین شرایط روحی با دشمن هم جنگیدن!
ابراهیم افراد سالم تر را در گروه های سه نفره سازماندهی و توجیه کرد و قرار شد بعد از تاریک شدن هوا به سمت نیروهای خودی حرکت کنند
در این هنگام نوجوانی کم سن و سال سوال عجیبی پرسید : «سرنوشت مجروحین چه می شود؟»
همه بهت زده به هم نگاه میکردند ، جوابی برای این سوال نبود
ابراهیم گفت : شما به مجروحین کاری نداشته باشید خودم پیش آنها می مانم!
نوجوان با صلابت خاصی گفت: پس من هم می مانم
تصمیم سختی بود چهار روز تشنگی و گرسنگی و خستگی و محاصره توان همه را برده بود ، ولی یکباره از گوشه و کنار کانال فریاد من هم می مانم بلند شد!
ابراهیم که انگار از تصمیم بچه ها خوشحال بود گفت « پس همه مرد و مردانه میمانیم و مقاومت میکنیم»...
ابراهیم گفت حالا که می خواهید بمانید باید هرچه آب و غذا داریم جیره بندی کنیم ، به سرعت همه قمقمه های موجود در مقابل ابراهیم قرار گرفت
قمقمه ها محتوی آبهایی بود که بچه ها از آب باران جمع شده در بعضی قسمتهای کانال با درب قمقمه جمع کرده بودند ، این آبها شور و تلخ بود و بچه ها فقط لب های مجروحان را با آنها تر میکردند
زمان تقسیم قمقمه ها فرا رسید ، تعداد قمقمه ها کم و تعداد تشنه ها بسیار زیاد بود ، تازه دو اسیر عراقی هم داشتیم
ابراهیم به هر سه مجروح یک قمقمه و به هر شش نفر سالم یک قمقمه و به هر اسیر عراقی یک قمقمه آب داد و البته چیزی برای خودش بر نداشت ، یکی از بچه ها اعتراض کرد ، ابراهیم گفت این دو نفر مهمان ما هستند ، مولا و مقتدای جوانمردان عالم ، قاتل و اسیر خود را بر خود مقدم میدانست ، چطور میشود دم از علی زد و مرام اورا نداشت!؟
دیگر کسی اعتراض نکرد...
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
(۴۲)
«روایت ۵ روز مقاومت جانانه گردان کمیل در کانال دوم فکه»
روز چهارم محاصره
پنجشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۶۱
یکی از بچه ها پیش ابراهیم آمد و با صدایی نسبتاً بلند گفت : به خدا تا حالا هیچکس نتوانسته توانمان را ببرد ، نه دشمن و نه آتشِ بی امانش ، اما حالا تشنگی امانمان را بریده ، کمی آب به ما برسه دمار از روزگار دشمن در می آوریم .
نمی دانم چرا یک لحظه به یاد کربلا افتادم یاد علی اکبر ع وقتی از میدان به سراغ پدر آمد و گفت : العطش...
یقین داشتم ابراهیم از همه تشنه تر است ، وقتی قمقمه ها را تقسیم میکرد برای خودش چیزی نماند!
ابراهیم سرش را پایین انداخت و با شرمندگی به فکر فرو رفت ، تصمیم گرفت که هر طور شده برای عطش بچه ها کاری بکند ، نیمه های شب از کانال بیرون رفت...
حوالی صبح بود همه نگران ابراهیم بودیم ،او بزرگتر ما بود ، نکند ابراهیم شهید شده باشد!
یکباره شخصی خودش را به داخل کانال انداخت ، او ابراهیم بود ، با چند قمقمه پر از آب!
گفتم دیر کردی نگران شدیم! گفت برای پیدا کردن آب تا نزدیک تپه های دوقلو رفتم!
ابراهیم تا نزدیک نیروهای خودی رفته بود و براحتی میتوانست دیگر به کانال برنگردد اما برگشت با چند قمقمه پر آب!
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
صبح پنجشنبه ۲۱ بهمن فرا رسید ، بعثی ها دائم حمله میکردند و آتش میریختند ، و بچه ها فقط با شلیک چند گلوله مقاومت میکردند ، لحظه به لحظه به آمار شهدا و مجروحان اضافه میشد...
بلندگوهای عراق با زبان فارسی با وعده آب و غذا و جای مناسب و اینکه ما از صدام برای شما امان نامه گرفته ایم از بچه های کمیل میخواستند تسلیم شوند
بچه ها در مورد این موضوع گفتگو میکردند
یکی میگفت اگر اسیر شویم جان خود و مجروحان را نجات میدهیم
دیگری میگفت : مگر ندیدی که آنها به مجروحان و اسیران تیر خلاص می زدند؟
دیگری از اباعبدالله الحسین ع و نرفتن زیر بار ذلت میگفت
و دیگری از سیلی و دیوار و در نیم سوخته!
در آن میان نوجوانی رنگ پریده حرفی زد که حجت را برهمه تمام کرد ، او گفت: «اگر ما تسلیم شویم و بعثی ها ما را در تلویزیون نشان دهند و امام هم ما را ببیند فردای قیامت با چه رویی به صورت او نگاه کنیم؟»
همه سکوت کردند و تصمیم گرفتند مقاومت کنند تا در قیامت همانند یاران حسین (ع) مایه مباهات امام خود باشند...
ابراهیم لحظهای آرام نداشت ، گاهی به مجروحان سر میزد ، گاهی دشمن را رصد میکرد و گاهی هم بلند میشد و به سمت دشمن شلیک میکرد تا به آنها بفهماند یاران کمیل هنوز زنده اند
شب جمعه فرا رسید ، ابراهیم آرام و محزون فراز هایی از دعای کمیل را زمزمه کرد ، نیازی به روضه خوانی نبود ، در جای جای کانال روضه برپا بود...
بچه ها از هم قول میگرفتند که در روز قیامت همدیگر را شفاعت کنند...
نیمه های شب دوباره صدای درگیری بلند شد ، تیپ سلمان دوباره وارد عمل شده بود ، آنها تا دو کیلومتری ما آمده بودند اما باز هم عملیات ناموفق بود و نیروها عقب نشینی کردند...
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
(۴۳)
«روایت ۵ روز مقاومت جانانه گردان کمیل در کانال دوم فکه»
روز پنجم محاصره روز پایانی
جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱
پنجمین روز حضور ما در کانال بود ، بعثی ها فشار خود را افزایش دادند، نیروهای اندک باقیمانده همچنان مقاومت میکردند ، نزدیک های ظهر تقریباً مهمات تمام شد ، ابراهیم هادی بچه ها را جمع کرد و برایشان صحبت کرد:
«بچه ها غصه نخورید حالا که مردانه تصمیم گرفتید و ایستادید اگر همه هم شهید شویم تنها نیستیم ، مطمئن باشید مادرمان حضرت زهرا (س) می آیند و به ما سر میزنند »
بغض بچه ها ترکید! بسیجی های خسته به پهنای صورت اشک میریختند...
ابراهیم ادامه داد : «غصه نخورید اگر در غربت هم شهید شویم مادرمان ما را تنها نمیگذارد»
همه با صدایی گرفته و لبهایی ترک خورده مادر را صدا میزدند!
ذکر مصیبت های مادر که شروع شد آتش بعثی ها قطع شد ، نیم ساعتی کانال در سکوت کامل فرو رفت!
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
بچه ها پنج روز جانانه مقاومت کرده بودند ، چیزی تا وصال نمانده بود ، تقریباً همه زخمی بودند ، دیگر حتی چفیه یا لباسی برا بستن زخمها نمانده بود....
کماندوهای عراقی ابتدا به بچه های گردان حنظله که در کانال سوم بودن حمله کردند و ظرف یک ساعت آنها را قتل عام کردند!
سپس به سمت کانال کمیل حرکت کردند ، بچه ها تمام مهمات خود را شلیک کرده بودند و چیزی برای دفاع نداشتند.
یکی از کماندو ها بالای کانال آمد و با آرپیجی بچه ها را هدف قرار داد ، یک گلوله آرپی جی به سید جعفر طاهری شلیک کرد ، سر و دستهایش از بدن جدا شد ، همین دیروز سید جعفر سهمیه آبش را به یک اسیر عراقی بخشیده بود!
محمد شریف در لحظه شهادت به دوستش گفت «به مادرم بگو برود شاه عبدالعظیم برایم دعا کند» ، بعد دستش را بالا گرفت و باصدایی لرزان گفت مهدی جان دستم را بگیر و در حالی که با چهره ای شاد و معصومانه به گوشه ای مینگریست ، جان داد.
یکدفعه گفتند دشمن از انتهای کانال وارد شد! ، ابراهیم به آن سمت دوید ، در همان لحظه چند انفجار در آنجا رخ داد یکی از بچه ها از انتهای کانال به سمت ما دوید و گفت ابراهیم هم شهید شد!
یکباره چندین لوله سلاح عراقی ها را بالای کانال دیدیم ، کماندو ها به کانال رسیدند ، صدها لوله تفنگ به سمت ما نشانه رفت!
یک افسر عراقی به همراه سربازش وارد کانال شد ، تفنگش را مسلح کرد و یکی یکی تیر خلاص به بچه ها میزد ، رسید به اصغر بخشی ، یک تیر خلاص به صورتش زد ، چشم چپ اصغر از کاسه بیرون پرید (پس از عملیات، اصغر بخشی را همراه دیگر شهدای مشهد به مشهد منتقل کردند ، در سردخانه متوجه شدند بدن او گرم است ، شانزده روز در کما بود و باعنایت امام رضا ع به زندگی برگشت ، او حالا زنده است روایتگر کانال کمیل است)
افسر بعثی جلوتر رفت و با پوتین به صورت یک مجروح که روی زمین افتاده بود کوبید و بعد از شلیک چند تیر خلاصِ دیگر به سربازش دستور داد که او تیر خلاص بزند ، دست سرباز جوان لرزید و انگار منقلب شده بود ، نتوانست شلیک کند ، افسر کلتش را دوباره مسلح کرد و بی رحمانه سرباز خودش را کشت!
سپس از کانال بالا رفت و دستور شلیک داد ، صدها تفنگ کانال را به گلوله بستند!
ظهر جمعه ۲۲ بهمن کار کانال یکسره شد!
عراقی ها پس از اطمینان از اینکه کسی زنده نیست منطقه را از نیروهای خود تخیله کردند.
بعد از رفتن عراقی ها چند نفر بچه های ایرانی (حدود ده نفر) که پیکر زخمی آنها لابلای شهدا باقی مانده بود و عراقی ها فکر کرده بودند که شهید شدن ، به زور خود را از کانال بیرون کشیدند و به سختی فراوان به روشی که ابراهیم گفته بود خود را به نیروهای خودی رساندند.
آری این چند نفر باقی مانده بودند تا آیندگان بدانند ابراهیم هادی و دیگر رزمندگان گردان های کمیل و حنظله در این پنج روز چه حماسه هایی خلق کردند!
شادی روح امام و شهدا صلوات
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
سالروز شهادت سردار شهید محمد ناظری
سرداری که در کنار آبهای نیلگون خلیج فارس آسمانی شد و شاگردان او در زمره مدافعان حرم از حریم ولایت با نثار خون خود دفاع کردند.
مبارزه با ضد انقلاب
حاج محمد در بسیاری از شهرهای نا آرام در دوران اوج اغتشاش حضور می یافت که از این موارد، می توان به حضور و مبارزه علیه ضدانقلاب در غائله های گنبد، آمل وکردستان اشاره کرد.
جنگ تحمیلی
در دوران دفاع مقدس حاج محمد بعنوان یکی از نیروهای زبده در زمینه عملیات های چریکی و جنگ های نامنظم حضور جدی داشت
یکی از عملیاتی که تاثیر محسوسی در بالا رفتن روحیه رزمندگان اسلام و تحقیر رژیم بعث داشت ماجرای پالایشگاه کرکوک و تهدید شهر مهم خانقین در عراق بود
طی همین عملیات بود که صدام برای سر حاج محمد ناظری جایزه تعیین کرد!
عضویت در نیروهای ویژه هوابرد سپاه پاسداران، مربی گری و تربیت نیروهای زبده چریکی ، حضور پررنگ در دفاع از مرزهای شرقی کشور در زمان حمله آمریکا به افغانستان ، تشکیل یگانهای ویژه جنگهای نامنظم نیروی دریایی سپاه پاسداران در تامین امنیت خلیجفارس و مقابله جدی با دزدان دریایی سومالی و... تنها بخشی از خدمات این سردار رشید اسلام به شمار میرود
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#شهید_محمد_ناظری
@ba_shahhidan