_ بارها گفته ام که ابراهیم کوه صبر بود. در زندگی مشکلات بسیاری داشت اما مانند کوه استوار بود.
_ من که از بستگانشان بودم می دانم که چقدر مشکلات در زندگی داشت، اما خم به ابرو نمی آورد.
_ بارها او را دیده بودم که به خاطر هدایت دیگران، بار سنگین تهمت را تحمل می کرد.
_ چنان این شخص آرام بود، که گویی غرق نعمت است و هیچ مشکلی ندارد. اما او به وعده های خداوند اطمینان داشت.
✍می دانست که خدای خوبش می فرماید:
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ
پس صبرکن که همانا وعده خداوند
(درباره نصرت تو) حقّ است. (۶٠/روم)
سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا
خداوند به زودی بعد از سختی ها آسانی قرار می دهد. (طلاق/٧)
⚡️گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
📚کتاب
خدای خوب ابراهیم
بــرادر شـــهــیـــدم
#شهید_ابراهیم_هادی...🌷🕊
💚 کانال #شهیدهادی و
#شهیدتورجی_زاده 👇👇
@shahid_hadi124
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
💐محل کشف پیکر شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی
✅از خدا خواسته بود مانند مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها و شهید ابراهیم هادی گمنام بماند، همین اتفاق هم افتاد. دو سه هفته از پیکرش خبری نبود، اما ...
پس از مدتی به خواب فرمانده اش آمد و محل دفن پیکرش را نشان داد!!
برای همه جای تعجب بود، او در وصیتش نیز به گمنامی اشاره کرده بود.
اما به فرمانده اش گفت: پدرم هر روز برای پیدا شدن پیکر تنها پسرش، توسل به حضرت زهرا دارد و خانم به من فرمودند شما برگرد...
📚برگرفته از کتاب مهمان شام
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
💐طلبه شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری💐
علاقه ی زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت
و در خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم هادی نزدیک کرده بود
از خصوصیات بارز هادی کمک پنهانی به نیازمندان چه در ایران و چه در عراق بوده است که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش روشن شد
در کتاب پسرک فلافل فروش زندگی نامه و خاطرات این شهید بزرگوار جمع آوری شده است
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#شهید_ابراهیم_هادی
#اللهم_ارزقنا_شهادت
🌷┏━✨🌹✨🌸✨🌷✨🌸━┓
ایتا↙️
https://eitaa.ir/emamjavad_mosque
روبیکا↙️
https://rubika.ir/emamjavad_mosque
┗━✨🌸✨🌹✨🌷✨🌸━┛
🥀شهید ابراهیم هادی و خواب حضرت زهرا سلام الله علیها🥀
ابراهیم در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی کرد ، صدای ابراهیم بخاطر خستگی گرفته بود
بعد از مراسم یکی دو تا از بچهها با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند و چیزهایی گفتند که خیلی ناراحت شد
ابراهیم خیلی ناراحت شد ، میگفت من مهم نیستم ولی اینها مجلس حضرت زهرا س را به شوخی گرفته اند ، من دیگر مداحی نمیکنم!
فردا برای نماز صبح همه بچه ها بیدار کرد و بعد از نماز روضه حضرت زهرا س را با شور حال خاصی خواند!
گفتم تو که گفتی دیگر مداحی نمیکنی؟!
گفت چیزی که میگویم را تا زنده ام برای کسی نقل نکن:
«دیشب حضرت صدیقه طاهره س به خوابم آمد و گفتند: نگو نمیخوانم! ما تورا دوست داریم، هر وقت گفتند بخوان تو هم بخوان»
دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمیداد....
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#یا_زهرا
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_گمنام
صندوق الکترونیکی انتقادات و پیشنهادات
https://gkite.ir/es/9424384
https://eitaa.ir/emamjavad_mosque
شهید ابراهیم هادی:
«در فتحالمبين ما عمليات نكرديم! ما فقط راهپيمايي ميكرديم و شعارمان «يا زهرا» بود. آنجا هرچه كه بود نظر عنايت خود خانم حضرت صديقه طاهره بود.»
💐 ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر بر همه مادران شهدا مبارک باد 💐
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#شهید_ابراهیم_هادی
« مسجد امام جواد (ع) »
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
صندوق الکترونیکی انتقادات و پیشنهادات
https://gkite.ir/es/9424384
https://eitaa.ir/emamjavad_mosque
« شوخ طبعی ابراهیم »
برای مراسم ختم به یکی از روستاهای مرزی رفتیم، در آنجا رسم داشتند در انتهای مراسم قبل از غذا برای شستن دستها برای میهمانان آفتابه و لگن می اوردن
دو نفر از صاحبان عزا آفتابه لگن آوردن...
جواد افراسیابی اولین نفر نشسته بود
ابراهیم یواشکی چیزی در گوش جواد گفت، جواد با تعجب گفت راست میگی؟!🤔
ابراهیم گفت بله اگه اینکار را نکنی خیلی ناراحت میشن!🤨
آهسته به ابراهیم گفتم چی بهش گفتی؟ گفت: بهش گفتم وقتی آفتابه لگن آوردن باید سرت را خوب بشوری!🤪
همین اتفاق هم افتاد جواد بعد از شستن دستها سرش را زیر آب گرفت و کامل شست!😝
همه با تعجب به جواد نگاه میکردن😳
جواد در حالی که آب از سر رویش می چکید نگاهی به اطراف کرد و تازه فهمید چه گولی خوره 😂
💐 شهید جواد افراسیابی و شهید ابراهیم هادی دوستانی بسیار صمیمی مثل دو برادر بودند 💐
{شادی روح همه شهدا صلوات}
(کتاب سلام بر ابراهیم ۱)
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#شهید_ابراهیم_هادی
#شهید_جواد_افراسیابی
┏━✨🌹✨🌸✨🌷✨🌸━┓
صندوق الکترونیکی انتقادات و پیشنهادات
https://gkite.ir/es/9424384
ایتا↙️
https://eitaa.ir/emamjavad_mosque
┗━✨🌸✨🌹✨🌷✨
مشکل کارهای ما اینست که برای رضای هرکسی کار می کنیم جز خدا ! ....
«شهید ابراهیم هادی»
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#شهید_ابراهیم_هادی
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
مسجد امام جواد (ع) ، محله ایثار۵
صندوق الکترونیکی انتقادات و پیشنهادات
https://gkite.ir/es/9424384
┏━✨🌹✨🌸✨🌷✨🌸━┓
🍀https://eitaa.com/emamjavad_mosque🌸
┗━✨🌸✨🌹✨🌷✨🌸━┛
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
پیش بینی شهید ابراهیم هادی از همگانی شدن پیاده روی اربعین
بچه ها با نگاهی حسرت آلود به مناطق اشغالی نگاه می کردند، یکی از آنها رو به ابراهیم کرد و گفت: چطور این بعثی ها باید به راحتی آنجا تردد کنند و ما...
یعنی می شود یک روزی برسد که مردم ما هم از روی این جاده ها به خانه ها و شهرهای خودشان بروند. ابراهیم که این حرف ها را شنید، گفت: «این حرفا چیه که میزنی، یه روزی می رسه که مردم از همین جاده ها دسته دسته می رن کربلا! »
آن مرز جایی نبود جز مرز خسروی و حالا سال ها از آن روزها گذشته بود که بعضی از باقی مانده بچه های آن روز به اتفاق هم به سمت کربلا حرکت می کردند که در پیاده روی اربعین شرکت کنند. یاد همان حرف های ابراهیم افتادند که می گفت: یه روزی می رسه که مردم از همین جاده ها دسته دسته می رن کربلا.
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم
#اللهم_اررقنا_شهادت
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از شهید ابراهیم هادی
شاگرد اخلاق آیت الله خوشوقت بود. یک بار به حاج آقا گفت:
🔷"ذکری به من یاد بدهید که من شهید شوم."
حاج آقا گفته بود:
الان فقط وظیفه شما این است که آنجا (سایت نطنز) خدمت کنید. خدمت شما در آنجا ظهور آقا امام زمان (عج) را نزدیک می کند.
🔷در کار خیلی اذیت می شد. کارش زیاد بود. کمتر به خانه می آمد اما به خاطر خدا تحمل می کرد.
او در لیست ترور منافقین و صهیونیست ها بود.
یک روز صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است!
گفتم: "چه شده؟!"
نمی گفت اصرار کردم. حال عجیبی داشت.
بعد هم گفت:
🔷" در خواب امام زمان (عج) را دیدم. امام به من فرمودند: من از شما راضی ام."
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌹
📘برگرفته از کتاب وصال
《 کانال #شهید_ابراهیم_هادی 》
@Ebrahimhadi
حماسه کانال کمیل
بهمن ماه همیشه یادآور ایام الله دهه فجر و پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران است ولی در این ایام در سال ۶۱ اتفاق دیگری هم رخ داد که کمتر به آن پرداخته شده و شاید خیلی از ماها از آن اطلاعی نداریم!
عملیات والفجر مقدماتی
عملیاتی گسترده و هماهنگ بین سپاه و ارتش که به اذعان اکثر کارشناسان نظامی اگر با خیانت منافقین روبرو نمیشد و به نتیجه میرسید در همان سال کار جنگ را یکسره میکرد و ایران فاتح جنگ تحمیلی میشد و ارتش عراق را کاملا زمین گیر میکرد.
بعد از مدتها کار اطلاعاتی و شناسایی عملیات شروع شد و رزمندگان اسلام پس از حدود ۱۳ سیزده کیلومتر پیاده روی و حمل مهمات و تجهیزات سنگین نظامی و با گذشت از موانع فراوان از جمله میادین وسیع مین ، سیم خاردار های حلقوی ، سیم خاردار فرشی ، مین های والمری ، بشکه های آتش زا و بسیاری موانع دیگر که توسط کشورهای غربی طراحی شده بود ، به خط دشمن رسیدند و مردانه جنگیدند و به بسیاری از اهداف از پیش تعیین شده دست پیدا کردند ، مواضع دشمن یکی پس از دیگری به دست رزمندگان اسلام می افتاد ، نیروهای دشمن دستپاچه و سراسیمه فرار میکردند و میرفت که با تصرف آخرین سنگر های دشمن کار جنگ را یکسره کنند اما...
در آخرین لحظات خیانت کارانِ منافق که در بین نیروهای خودی قرار داشتند به کمک بعثی ها آمدند و درست زمانی که میرفت پیروزی رزمندگان اسلام تثبیت شود با ایجاد هرج و مرج در بین نیروهای ایرانی شیرازه کار را از دست بچه های ایران خارج کردند .
عدهای از منافقین بین بچه ها فریاد میزدند که «عقب نشینی کنید ، دستور عقب نشینی آمده» عدهای روی خط بیسیم رزمندگان ایران می آمدند و با دادن اطلاعات غلط روحیه نیرو ها را خراب میکردند ، یکبار شخصی پشت بیسیم خود را ابراهیم همت معرفی میکرد و دستور عقب نشینی میداد ، یکبار شخصی دیگر پشت بیسیم میگفت که گردان کمیل نمیتواند به اهداف خود دست پیدا کند ، این درحالی بود که گردان کمیل به اهداف خود رسیده و منتظر اعزام گردان مالک برای ادامه عملیات بود ، یکبار شایعه شهادت برادر همت را بین بچه ها پخش میکردند، بارها وقتی نیرو های ایرانی بصورت مخفیانه تا چند قدمی سنگرهای دشمن پیش میرفتند و قصد غافل گیری دشمن را داشتند ، یک نفر از میان نیروهای خودی با فریاد بلند الله اکبر دشمن را خبر می کرد و عملیات لو میرفت.
بعدها مشخص شد که قبل از شروع عملیات ، اطلاعات عملیات و نیروهای خودی توسط بنی صدر و گروهک منافقین در اختیار دشمن قرار داده شده بوده!
اسناد مالی و رسیدهای بانکی موجود در مرکز آندلس استخبارات بغداد، نشان میدهد رئیس جمهور مخلوع ایران(بنی صدر)، در قبال ارائه این اطلاعات، طی شش نوبت و از طریق بانک های شهر موناکو فرانسه، از رژیم بعث عراق، پول دریافت کرده است!
در نهایت این خوشخدمتی بنی صدر و منافقین داخلی باعث شکست عملیات و شهادت تعداد بسیار زیادی از رزمندگان اسلام شد و باعث شد نیروهای گردان کمیل و حنظله در کانال دوم دفاعی عراق (که بعدها به کانال کمیل معروف شد) در محاصره نیروهای دشمن قرار بگیرند ، بیش از ۵۰۰ نفر از رزمندگان اسلام ۵ روز از ۱۸ بهمن تا ۲۲ بهمن در این کانال گرسنه و تشنه مردانه تا آخرین گلوله و تا آخرین قطره خون جنگیدند ولی حاضر به تسلیم شدن در برابر دشمن نشدند و از این جمع ۵۰۰ نفری فقط حدود ده نفر لابلای شهدا زنده ماندند تا روایتگر مظلومیت رزمندگان کانال کمیل در این مقاومت ۵ روزه باشند.
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
(۳۹)
«روایت ۵ روز مقاومت جانانه گردان کمیل در کانال دوم فکه»
روز اول محاصره
دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۶۱
حدود ساعت ۵ صبح بود که نوایی روحبخش آرامش را به نیروهای ما برگرداند ، در زیر آتش دشمن بود که صدای دلنشین اذان ابراهیم هادی با طنین گلوله های دشمن در هم گره خورد ، بچه ها به نوبت نماز صبح را بصورت نشسته در خاک و خون اقامه کردند...
با طلوع خورشید غباری از غم و اندوه منطقه را فرا گرفت ، زخمی ها و شهدای زیادی در میان آتش دشمن باقی مانده بودند
قبل از روشن شدن هوا نیروهای سالم گردان های دیگر به دستور قرارگاه عقب نشینی کرده بودند و حالا فقط گردان کمیل در منطقه باقی مانده بود
آتش دشمن تقریبا قطع شد ، متوجه شدیم که کماندو های دشمن به ما نزدیک میشوند ، ابراهیم با تجربه ای که داشت میدانست که امکان تحرک در کانال وجود ندارد لذا به بنکدار (شهید بنکدار_معاون گردان کمیل) گفت به بچه ها بگو هیچ حرکتی نکنند و بگذارند بعثی ها کامل جلو بیایند و بعد حمله میکنیم
تعدادی از مجروحان لابلای سیم های خاردار و میدان مین گیر کرده بودند و خون از بدنشان جاری بود ، تفریح بعثی های مست شده بود نشانه گیری و زدن تیر خلاص به مجروحان ایرانی!
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan
هدایت شده از با شهیدان تا شهادت
(۴۰)
«روایت ۵ روز مقاومت جانانه گردان کمیل در کانال دوم فکه»
روز دوم محاصره
سه شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۶۱
یاران ثابت نیا همچنان ثابت و استوار در کانال سوم مانده بودند، اگرچه از عطش و گرسنگی میسوختند!
تنها چیزی که در آن لحظات به آنها روحیه ی ایستادگی و مقاومت میداد صدای اذان ابراهیم در مواقع نماز بود.
در اثر پاتک عراقی ها بخشی از کانال سوم به دست بعثی ها افتاد و تعدادی از نیروهای عراقی و منافقین ایرانی در آن کانال مستقر شدند ، منافقین برای بچه های ما دست تکان میدادند با زبان فارسی از آنها میخواستند که به سمت آنها بروند ، تعدادی از بچه ها با تصور اینکه آنها خودی هستند به سختی از دیواره کانال بالا آمده و به سمت آنها رفتند اما دشمن و منافقین آنها را دستگیر و بی رحمانه به شهادت رساندند و مستانه میخندیدند!
عصر سه شنبه پس از اختلال های زیاد در ارتباط بی سیمی بالاخره حاجی پور موفق شد با بنکدار تماس بگیرد . او گفت هر طور شده بچه های باقی مانده را به عقب بیاور دیگر کاری از ما ساخته نیست!
بنکدار و ابراهیم هادی تصمیم گرفتند که پس از تاریک شدن هوا نیروها به عقب برگردند ، آنها به صورت نیم خیز در کانال خود را به نیروها میرساندند و آنها را توجیه میکردند که متأسفانه در این بین بنکدار به شدت مجروح شد
موج انفجار درک زمان و مکان را از او گرفته بود ، مدام طلب آب میکرد ، یکی از بچه ها با درب قمقمه مقداری آب باران باقیمانده در کف کانال را جمع کرد و در دهان او ریخت ولی بخاطر شوری و تلخی زیاد همه را بالا آورد ...
در این میان یک خبر مخابره شد که همه را شوکه کرد «برادر ثابت نیا با برادر افشردی دست داد!» (برادر افشردی -معروف به حسن باقری- زودتر شهید شده بود و این خبر کوتاه یعنی فرمانده گردان کمیل هم به شهادت رسیده!)
با شهادت فرمانده و مجروحیت شدید معاون گردان کمیل ، فرماندهی نیروهای باقی مانده در کانال به دوش ابراهیم هادی افتاد...
سه شنبه شب تیپ سلمان برای نجات دادن نیروهای محاصره شده حمله کردند و تا نزدیکی تپه های دوقلو که در نزدیکی کانال قرار داشت پیشروی کردند ، در این شرایط سالم تر ها میتوانستند عقب نشینی کنند اما بخاطر مجروحین در کانال ماندند ، تیپ سلمان هم نتوانست تا صبح مقاومت کند و دوباره تپه ها به دست عراقی ها افتاد....
بعثی ها تعداد دوشکا ها را بیشتر کرده و مدام روی سر ما آتش میریختند ، و بدتر از آن یک تیر بار چهارلول بود که وقتی آتش میکرد انگار میخواست زمین را ببلعد!
دو نفر از بچه ها از ابراهیم اجازه گرفتند که چهارلول را منهدم کنند ، ابراهیم به آنها گفت ممکن است بازگشتی نباشد! آنها گفتند نجات بچه ها برای ما افتخار است ، آنها با تعدادی نارنجک به صورت سینه خیز به سمت چهارلول رفتند ، دقایقی بعد صدای انفجاری بلند شد و چهارلول خاموش شد ، بچه ها برای بازگشت آن دو نفر زیر لب دعا میکردند ، دعایی که هیچ گاه مستجاب نشد ، آنها همان جا به وصال معبود خود رسیده بودند!
ساعتی بعد که آتش دشمن سبک تر شد ابراهیم به بچه ها گفت باید به کانال دوم برگردیم ، فاصله سیصد متری دو کانال پر بود از مین و موانع مختلف ، مجروحان اصرار میکردند که سالم ها بدون آنها بروند ولی همه باهم راه افتادیم ، تشنگی و گرسنگی و جراحات متعدد رمقی برای کسی نگذاشته بود ، ولی به هر صورت بود در آن نیمه شب بچه مجروحان را روی زمین میکشیدند و به سمت کانال دوم میرفتند ، صد متری بیشتر تا کانال دوم نمانده بود که اتفاق بدی افتاد ، بعثی ها ناگهان منور زدند و همه جا مثل روز روشن شد و بعثی ها دوباره ما را به رگبار بستند و یک سنگر مخفی که وسط دشت بود متوجه حضور ما شد و ما را به رگبار دوشکا بست ، یکی از بچه ها که آرپیجی داشت ایستاد و سنگر را هدف قرار داد و همزمان هر دو خاموش شدند هم سنگر دوشکا و هم شمع وجود آن بسیجی دلاور!
با خاموش شدن دوشکا آنهایی که سالم تر بودند مجروحان را کشان کشان به کانال دوم رساندند و همگی به عمق سه متری کانال پریدند ، اما کف کانال پر بود از سیم های خاردار حلقوی که مانند اژدهایی برای فرزندان خمینی ره دهان باز کرده بود!
تعدادی از مجروحان بین سیم های خاردار گیر افتادند ، ابراهیم گفت کسی کاری نداشته باشد ، با توجه به قدرت بدنی بالایی که داشت یک تنه مجروحان را بلند میکرد و به کنار کانال می آورد!
در آن شرایط عجیب یکی از بچه ها پیشنهاد کرد که دعای توسل بخوانیم ، در حالی که گلوله های دشمن زوزه کشان از بالای سرمان عبور میکردند دعا را شروع کردیم ، تا اینکه مداح رسید به این عبارت یا فاطمه الزهرا یا بنت محمد...
صدای ضجه بچه ها بلند شد ، صدایی که من میشنیدم خیلی بیشتر از افراد داخل کانال بود ، احساس میکردم همه ملائکه با بسیجیان مظلوم کانال هم نوا شده اند....
#اللهم_ارزقنا_شهادت
#کانال_کمیل
#شهید_ابراهیم_هادی
@ba_shahhidan