بسم الله الرحمن الرحیم = ماه محرم : شهادت امام حسین ع = عصرعاشورا = از نگاه حضرت زینب س = ۱صلی الله علیک یا قتیل العبرات صلی الله علیک یا اسیرالکربات =👇 حالا که تیره روزم و قلبم مکدر است۲ شبهای من ز اشک غم تو منور است تا بوده روزی ام در این خانه بوده است تا هست دیده من از این روضه ها تر است پیراهنم ز کودکی ام تا زمان مرگ از عطر سرخ سینه زنیها معطر است حتی کنار جسم کفن پوشم ای حسین گریه برای تو ز همه کار خوشتر است وقت طواف هم ز فمت اشک ریختم آخر طواف و دیده تر با صفا تر است جانم بگیر،گریه و سوز ما مگیر این اشگ شور هدیه شیریان مادر است هر کس مرا شناخت به نام شما شناخت نوکر به عرش هم برود باز نوکر است = شماها دیدید تشیع جنازه شهدا.. چه احترامی چه عظمتی چه تجلیلی با چه تشریفاتی پدرومادر و خانواده ی شهید رو کنار مزار میبرن یه عده جلو تابوت شهید یه عده پشت سر یه عده مراقب بودن کنار مزار خونواده شهید خواهر و برادر شهید به خودشون اسیبی نرسونن! اما نوشتن تا بی بی زینب و خانوم سیکنه اومد کنار گودال قتلگاه یه عده با تازیانه ... = ارام جان خسته دلان پیکرت کجاست جانم به لب رسیده بگو که سرت کجاست از چه جواب خواهرخود رانمیدهی ای بار با محبتم انگشترت کجاست جسمت اسیر فتنه ی یغما گران شده پیراهن امانتیه مادرم کجاس.. = تا دید حسینش رو زمین افتاده ، از تو خیمه ، پابرهنه بیرون دوید ... مقتل نوشته ، سیدا ، عمه جانتون زمین میخورد بلند میشد ، میگفت : حسین ... خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند من که از راهیِ بازار شدن بیزارم ... : تو دعا کن که کنار بدنت جان بدهم فکرِ همراهیِ با شمر دهد آزارم شاعر : چرا ؟ آخ ، یه درد ، زینب رو آتیش میزنه .. داغ یه طرف ، بدن بی سر یه طرف ، بچه های بی بابا یه طرف ، اما یه نگاه میکرد می دید ، همون کسی که روی سینه ی حسینش نشسته بود ، الان بالا سرِ بچه ها ایستاده ، تازیانه به دست گرفته ، نگاه میکنه ، لبخند میزنه ، میخنده ، ای حسین ... یه عده پدر و مادرای شهدا ، زمان صدام لعنت الله علیه ، که راه کربلا باز شد ، هرچی بهشون میگفتند ، بیائید بریم کربلا ... میگفتند : تا صدام هست ما نمی آئیم ، میگفتند : بچه ی ما به دست این ملعون به شهادت رسید ، تا صدام هست ما کربلا نمی آئیم ... بمیرم برا زینب ، هر موقع سرشو بلند میکرد می دید شمر بالای سرش ایستاده ... حسییین .. تو دعا کن که کنار بدنت جان بدهم فکرِ همراهیِ با شمر دهد آزارم .. اسب ها ، پای خود از سینه ی او بردارید من هم از این تنِ بی سر شده سهمی دارم ... نگذاشتند وداع کنه ، اونقدر عمه جانتون رو با تازیانه زدند ، من نمیگم زدند ، سکینه میگه ... وقتی آمد کنار بدنِ بی سرِ بابا ، صدا زد بابا : اُنظُر إلی عَمَّتیَ الْمَضروبَة ( مقتل مقرم ، ص491 العیون العبری ، ص198 ) بابا بلند شو ببین دارن عمه رو میزنند .. حالا بگو حسییین .. حسین .. عمه جان بزار بزنند ، عمه .. بزار بزنند ، اینا زدن کارشونه .. اینان همانند که آتش به خانه میزدند پیشِ علی ، فاطمه را با تازیانه میزدند ... = = . منابع: یک زیارت ناحیه مقدسه ۲ شعر مقدمه شاعر حسین خدایار منبع سایت شعرهیات