اين روايت را ملاحظه بفرماييد در نهج البلاغه. درست است که حضرت بخشنده بودند؛ اما کاملاً احساس مي‌کردند. چرا وجود مبارک امام سجاد وقتي مالي را به فقير مي‌داد دستش را مي‌بوسيد و مي‌بوييد و به صورت مي‌کشيد؟[19] چرا؟ اينها چون در واقع قرآن ناطق‌اند، حالا معلوم مي‌شود که چگونه قرآن ناطق‌اند؟ ما اينها را مي‌خوانيم و همه را به تشبيه و کنايه حمل مي‌کنيم. اينکه قرآن ناطق است، مي‌داند که اين آيه چه مي‌خواهد بگويد. ما مرتّب اينها را مي‌خوانيم بحث مي‌کنيم؛ اما اينکه بايد ببينيم نه بفهميم، ببينيم که اين آيه چه مي‌گويد اهل آن نيستيم. آيه دارد که بعد از استدلال امام سجاد ما مي‌فهميم چه مي‌خواهد بگويد؛ فرمود: ﴿يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾.[20] فرمود خدا توبه را قبول مي‌کند. حالا چرا «من عباده» نگفت «عن عباده» گفت؟ در بحث «توبه» گذشت. فرمود: ﴿يَأْخُذُ﴾، ما حالا بگوييم ﴿يَأْخُذُ﴾ يعني «يتقبّل»؟! نه! یعنی خدا مي‌گيرد. اينکه مربوط به ذات خدا نيست اين فعل خداست. آن دو تا فصل که منطقه ممنوعه است، يعني ذات اقدس اله و صفات ذات که عين ذات است، منطقه ممنوعه است. ما معنايش را با برهان مي‌فهميم، ما به برهان مکلّف هستيم نه عرفان. ما به شهود مکلّف نيستيم، آن مقدور کسي نيست؛ مثل کسي است که دل‌درد دارد، قلبش درد مي‌کند، اين درد را مي‌چشد. وقتي به طبيب مي‌گويد طبيب به مرض قلب اين علم حصولي دارد، ولي خود بيمار به اين مرض قلب علم حضوري دارد، يعني دارد مي‌يابد. ما درباره معرفت الهي، فعل خدا، تجلّي خدا، ظهور خدا اينها را بله مي‌توانيم يک کسي عارف باشد بيابد؛ اما ذات خدا و صفت ذات که نامحدود است اين قابل شهود نيست؛ يعني کجاي آن را شما شهود بکني؟! بعضش را؟ او که بعض ندارد. همه‌اش؟ او که نامتناهي است. هيچ ممکن نيست کسي بتواند خدا را شهود کند و ما مکلّف به شهود هم نيستيم؛ اما البته فضيلتي است براي شهود فعل خدا. عرفان برای آن فعل خداست. اما ذات خدا را کاملاً مي‌فهميم، ذاتي است نامتناهي، ازلي است، ابدي است؛ برهان است، دليل است، قرآن هم دليل آورده است، ما دليل را مکلّف هستيم و خوب هم مي‌فهميم. اما آنکه مشکل را حلّ مي‌کند شهود است. در اين آيه دارد که ﴿وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾؛ مي‌گيرد. ما مي‌گيرد را مي‌گوييم يعني قبول مي‌کند. اما امام سجاد اين دست را مي‌بويد و مي‌بوسد! مي‌گويد قبل از اينکه دست من به دست فقير برسد، به دست فرستنده فقير رسيد؛ اين يک ديد ديگري است. اگر «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»؛ امام سجاد مي‌گويد قبل از اينکه دست من به دست اين رسول برسد، به دست مرسِل مي‌رسد. اين دست را مي‌بوسد و مي‌بويد. يعني چه آيه را اين طور معنا کردن؟ چون خودش در حقيقت آيه است. وقتي گفتيم اهل بيت قرآن ناطق‌اند يعني همين! خودشان مي‌دانند که دارند چه مي‌گويند. حالا ما به آنجا نرسيديم و نمي‌رسيم؛ اما «آن‌قدر هست كه بانگ جرسي مي‌آيد»[21] به قول حافظ. اين بيان نوراني حضرت امير را خوب مي‌فهميم که فرمود: «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»، او را ديگري فرستاد. آن وقت اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ به او نرسد مشکل پيدا مي‌کند. تفسیر سوره مدثر/ آیت الله جوادی آملی انقلاب سوم @enqelabe3