❤️✨❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️
❤️
#پارت_هفتم
#خانومہ_شیطونہ_من
حس کردم رو هوام 😱
جیغ بلندی زدم و دستام و دور گردن بابک حلقه کردم و خودمو محکم بهش چسبوندم
من: بابککککککککک
بابک: کر شدم دختر آروم باش 😑
من: این چه کاری بود که تو کردی ها ها ها🧐
بابک: دلم خواست اجیمو بغل کنم به تو چه 😕
من: من باهات قهرم ☹️
بابک : الهی قربوننن تو بشم من تو قهر کنی که من میمیرم وروجکم😊
من:اه خدانکنه
بابک: قبول میبرمت باخودم ولی ....... اگه اونجا شیطونی کنی میکشمت😠
من: باشه ولی یه کوچولو شیطونی و ...
با دیدن اخم های بابک ادامه حرفمو خوردم محکم لپش و بوس کردم بابک با چندش دستشو رو لپش کشید و الکی مثلا جای بوس منو پاک کرد
بابک: اه اه اه برو اونور ببینم تف مالیم کردی😬
من: از خداتم باشه من بوست کنم😌
بابک: بیا برو...بیا برو تا نزدم نکشتمت 😠😂😂
براش زبون درازی کردم تا اومد بیاد طرفم صدای مامان بلند شد
مامان: بچه ها بیاید نهار
من و بابک : چشم اومدیدم
من: چه عجب این ننه بابایی ما بالاخره حرفاشون تموم شد 🤷♀
بابک: اره والا😜😂😂
باخنده رفتیم تو اشپز خونه بعد اینکه همه نهارشون و خوردن با کمک مامان ظرفا و جمع کردیم تصمیم گرفتم ظرفا و بشورم😣
=============
|
@eshghe4harfe|
=============
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️
✨❤️✨❤️✨❤️
❤️✨❤️✨❤️✨❤️