خاطرات
#من_نوعی از استاد
#فرج_نژاد
درسها که شروع شد، چندان بهانهای برای رفتوآمد به منزل استاد نداشتم. تا اینکه پس از چند ماه، در یزد، سری به دبیرستان شهید صدوقی زدم تا رفقا را ببینم. با یکی از دوستان صمیمی- نمیدانم بر سر چه- بحثی سیاسی کردم و کار به تلخی گرایید. آنقدر تلخ که پس از آمدن به قم، سریع به منزل استاد رفتم و موضوع را در میان گذاشتم. استاد هم بلافاصله گفت: کتاب
#فلسفه_سیاست (نوشتهی حجةالاسلاموالمسلمین محمدجواد نوروزی، از کتابهای
#طرح_ولایت ) را تهیه کن و بیا با هم مباحثه کنیم.
من هم ازخداخواسته، کتاب را خریدم و به یکی از رفقای طلبه هم گفتم بیا. رفتیم و دو سه جلسهای منزل استاد به بحث نشستیم. نمیدانم چه شد که بحث آن سال ادامه نیافت؛ شاید سال تحصیلی تمام شد. ولی سال آینده که از راه رسید، دوستان زیادی از یزد به قم آمدند و مباحثه را با جمعیتی بیشتر و نشاطی افزونتر، اینبار در مدرسهی
#فیضیه آغاز کردیم.
پیش از آنکه به سال آینده برسم، لازم است بگویم که سال آینده یک سال عادی نبود؛ سال 1388. از دگردیسیهای سیاسی خودم که بگذرم، حوادث آن سال، نیاز ما را به چنان مباحثهای مضاعف ساخت.
سال تحصیلی که آغاز شد، جلسات هم پا گرفت و آن حلقه که گمانم سومین حلقهی مباحثاتی استاد با طلاب یزدی بود، کلید خورد. البته افراد حاضر، به یزدیها منحصر نماندند و افراد مختلفی از مدارس و شهرهای مختلف به ما پیوستند.
دیگر، دوران جدیدی برای من شروع شده بود...
#نخبه_فرهنگی
#فرج_نژاد
#ایستاده_در_خط_مقدم
#استاد_صبر
#انقلابي
#بی_ادعا
@farajnezhad110