-فٰارِج⁴¹⁷!
بانی احساس مادری باز هم شب جمعه، خسته آمد برای مهمانی رطب تازه با خود آورده، با کمی چای و تکه نانی
-حضرت دریا از آداب زیارت دوست دارم من تماشا را همان وقتی که می‌بوسد کویر تشنه دریارا نخستین اشک‌هایی که فقط از شوق می‌جوشد و عطر یک بغل عشقی که پر کرده‌ست صحرا را ولی این بار با چشمان بسته زائرم انگار خیال دیدن صحن تو زیبا کرده رویا را و باران قطره قطره شکر می‌گوید خدایش را که لایق می‌شود گاهی ببوسد پای لیلا را جهان ممکنات و فرش و حتی جنت الاعلی همه آموختند از تو تولیٰ را تبریٰ را خدارا شکر باب القبله خلوت می‌شود گاهی برای یک سلامی که ببوسد روی مولا را پر از تشویشم اما دل به قال الباقرت گرم است تو حتی زنده کردی با نگاه خود مسیحا را و اکنون در خیالم زل زدم بر گنبدت آقا از آداب زیارت دوست دارم من تماشا را:) ۱۴۰۳/۳/۲۵ شعر از: زهرا رجبی ( ) .