غمگنانه
نه هیچ شور و امیدی، نه هیچ لبخندی
نه هیچ تابوتوانی، نه هیچ پیوندی
نه شور آنکه بخوانی، غمی بیفشانی
نه تاب آنکه بمانی، نه باربربندی
درون آینه مردی غریبه را دیدم
نگاه کرد مرا غمگنانه یکچندی
شکسته بود و در اعماق چشمهایش غم
نشسته بود و به لب داشت تلخلبخندی
بهگریه گفت جهان یک پل خرابشدهست
گذر از او نتوانی به هیچترفندی
همیشه از پس اسفند میرسید بهار
کنون نه شور بهاری، نه سوز اسفندی
شکستی آینهای را، ولی ندانستی
چه گوهری بهجهالت به خاک افکندی!
#محمدرضا_ترکی
#محمد_رضا_ترکی
#غزل
@faslefaaseleh