افول ایفل نَشگِفت اگر گُل به خزان ریخته باشد خورشید به دامان شب آویخته باشد پوسیده‌درختی ز درون را چه نصیبی گر شاخه گلی چند برانگیخته باشد؟! قانون جهان است بفرساید و ریزد گر کوه هم از بنیان بگسیخته باشد گر برج اساطیری بابِل بشوی، مرگ با هستی هر آجرت آمیخته باشد هنگام افول است، ولی پیکر ایفل بایست از این پیش فروریخته باشد در ظلمت شرمی ابدی باید این برج از شومی آن حادثه بگریخته باشد؛ آن‌گاه که شد غرقه به خون خلق «جزایر» تا اسوۀ هر ملّت فرهیخته باشد حاشیه: در اخبار آمده بود که برج کهن‌‌سال ایفل، به سبب پوسیدگی درونی، در آستانۀ فروریختن است. امیدواریم این اتّفاق نیفتد، امّا این برج نماد تمدّنی است استعمارگر که فقط در الجزایر، همین شصت‌سال پیش، خون بیش از یک‌میلیون انسان بی‌گناه را فروریخت. اگر نمادین بنگریم فروریختن این برج، مثل سقوط برج اسطوره‌ای بابِل که «بَلبَلۀ بابِلی» را در پی داشت، می‌تواند نماد زوال اقتداری پولادین باشد که عصیانگری یک تمدّن را در پس نوعی ظرافت و هنر پنهان کرده است؛ بی‌آنکه بداند موریانۀ مرگ از درون ستون‌های هر تمدّن عصیانگری را می‌خورد و فرومی‌ریزد!