در شب شعله بی‌قرارانیم می‌گدازیم و می‌گدازانیم حزن در ما نشسته بی‌پایان جنگل مِه‌گرفته را مانیم شعله را تازه می‌کند این آب تا کی این نم بر این غم افشانیم گریه از چشم ابر وام کنیم تا بباریم و تا ببارانیم مثل اسفند بی‌قرارم کن تا که بر شعله‌ها برقصانیم سال‌ها درس عاشقی خواندیم همچنان طفل این دبستانیم حزب بادند مردم این شهر ما هوادار حزب بارانیم @faslefaaseleh