هدایت شده از فصل فاصله
صدای ولولۀ کائنات می‌آمد خروش رود عظیم حیات می‌آمد شبی که از دل آیینه‌های فروردین غریو شادی و شور و نشاط می‌آمد شبیه بانگ نخستین که در فضا پیچید طنین نغمه‌ای از شش‌جهات می‌آمد صدای بال ملایک از آسمان به زمین صدای جوشش روح قنات می‌آمد به روی بستر خشک زمین از آب حیات زلال و شسته هزاران فرات می‌آمد دو صف کشیده به شطرنج هستی از بد و نیک صدای همهمۀ کیش‌ومات می‌آمد برای کام کسانی که تشنه‌لب بودند شراب و شربت و شهد و نبات می‌آمد برای ما که گداییم، اگرچه بی‌همّت از آستانۀ جودش زکات می‌آمد شبیه زمزمه‌ای بود دور و هم نزدیک به هر کرانه شمیم صدات می‌آمد شب برات شب قدر آرزوها بود نوید روشن صبح نجات می‌آید... @faslefaaseleh