#حضرت_قاسم_زمزمه
گل بودم و رو خاک صحرا پرپر افتادم
به ضرب نیزه از رو مرکب با سرافتادم
قاتل برای ذبح دامادت کمر بسته
نامرد با چکمه میزنه به سینهی خسته
عمو اگه دیر برسی کارم تمومه
بیاعموجان
موهام تو دستش خنجرش روی گلومه
بیاعمو جان
عمو انگار صدام از زیر دست و پا...نمی آید
به زیر سم مرکب ها نفس بالا... نمی آید
حسین جانم«حسین جانم۴
باسم مرکب لب هامو پر از عسل کردن
جوری زدن انگار تلافی جمل کردن
حس می کنم رو خاک دارم بی بال و پرمیشم
دستم نزن جان عمو پاشیده تر میشم
تا زنده ام از عروسم خبر بیارید
به جان قاسم
گوشواره های نوعروس و در بیارید
به جان قاسم
اینا بد میزنند و بی هوا عمه...مواظب باش
نریزن رو سر تازه عروس ما...مراقب باش
حسین جانم حسین جانم۴
قاسم کجایی صورت زن ها پر از خونه
پای برهنه نو عروس بین بیابونه
تازه عروس و پشت خیمه میزنن قاسم
گوشواره شو دارن به غارت می برن قاسم
فاطمهی بنت الحسین چشاش گریونه
براش بمیرم
چرا تمام بدنش غرقه به خونه
براش بمیرم
پاشو تازه عروس و از روی خاکا...بلندش کن
پاشو چادر بیار از بین نامردا...بلندش کن
حسین جانم«حسین جانم۴
#محمدعلی_قاسمی_خادم