#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_چهل_و_چهارم
💚برخورد با دزد❤️ ص ۷۷
✔عباس هادي
⬅️نشسته بوديم داخل اتاق. مهمان داشتيم. صدايي از داخل کوچه آمد. ابراهيم سريع از پنجره نگاه کرد.
⬅️شخصي موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود!
🍁
@pmsh313
⬅️بگيرش... دزد... دزد! بعد هم ســريع دويــد دم در. يکي از بچه هاي محل لگدي به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمين شد!تکه آهن روي زمين دســت دزد را بريد و خون جاري شــد.
⬅️چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد مي كشيد که ابراهيم رسيد. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سريع سوار شو!
🍁
@shahidabad313
⬅️رفتند درمانگاه، با همان موتور. دســتش را پانسمان کردند. بعد با هم رفتند
#مسجد! بعد از نماز كنارش نشست؛ چرا دزدي ميكني!؟ آخه پول حرام كه...
⬅️دزد گريه مي كرد. بعد به حرف آمد: همه اينها را مي دانم. بيكارم، زن وبچه دارم، از شهرستان آمده ام. مجبور شدم.
⬅️ابراهيــم فكري كرد. رفــت پيش يكي از نمازگزارها، بــا او صحبت كرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا را شكر، شغلي مناسب برايت فراهم شد.
🍁
@pmsh313
⬅️از فردا برو ســر كار. اين پول را هم بگيــر، از خدا هم بخواه كمكت كند. هميشه به دنبال حلال باش.
💥مال حرام زندگي را به آتش مي كشد. پول حلال كم هم باشد
#بركت دارد.
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
💠
@ghararghehajghasem