📚خداحافظ سالار خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسرسردارحسین همدانی ✂️برشی از کتاب زینب که به دنیا آمد حسین سراز پا نمی شناخت می گفت درسته که پروانه ای🦋 اما من باید به دور تو بچرخم و به دور من میچرخید😌 اما این شادی و شور ۲۰ روز بیشتر دوام نداشت زینب مریضی زردی گرفت و به جلو چشم ما جان داد😭😔 آن روز دنیا برای من و حسین به قدری تیره و تار شد که کنار گل پرپر شده مان سر به روی شانه های هم گذاشتیم و مثل ابر بهار گریستیم😭 حسین زینب را برداشت و گریان به گورستان شهر باغ بهشت برد شست و دفن کرد، وقتی آمد از شدت گریه چشمانش سرخ و از انبوه غصه صدایش گرفته بود زینب مُرد و خانه غم خانه شد. یاد زینب حتی برای یک ساعت از خاطرم نمی رفت عکس یک نوزاد دختر را روی کمدم زده بودم و نگاهش میکردم. خواب و خوراک من شده بود اشک😢حسین دلداری ام می داد که غصه نخورم می‌خواستم اما نمی توانستم در فاصله کمتر از دو سال هم مادرم را از دست داده بودم و هم دخترم را 😭😭هر هفته سر مزار شان می رفتم گریه می کردم و سبک میشدم مدتی بعد حسین خبر داد که قرار است یکی از علمای بزرگ به نام آیت الله سید اسدالله مدنی به همدان بیاید... ✳️کتابخانه محله قبا @ghobalib📚