هی سعی ميكنی نگذاری ببينمت پيداست هيچ دوست نداری ببينمت ای انعكاس كاشی يكدست اصفهان در چشمهای شرجی ساری!... ببينمت! تا كی به شوق هر چه تو را خيره ميشوم از پيش چشمهام فراری ببينمت؟ آخر چه كرده ام كه؟... چه ميخواستم مگر؟ غير از همين كه گاه گداری ببينمت... گفتم كه من بدون تو هرگز... به هيچ كس... گفتي به نيشخند كه: آری!... ببينمت! حاﻻ ببين چقدر تو را صبر ميكنم تا اينكه در كنار مزاری ببينمت- كه دور آن تمام كسانم سياه پوش... آن روز اگر... اگر بگذاری ببينمت... @golchine_sher