📚
🔰
#حکایت #اون_روزا 🤔
✍️شما رو نمیدونم،
اما من،
بچه که بودم، وقتی کسی میومد خونه مون که خیلی برام عزیز بود،
دلم نمیخواست بره، دوس داشتم یه مدت طولانی بمونه، به این زودیا نره.
ما هم خب بچه بودیم،
کاری از دستمون برنمیومد،
اومدم کفش اون مهمون عزیز رو یه جا قایم میکردم که پیداش نکنه؛
بعد که میخواست بره،
دنبال کفشاش که میگشت و پیداشون نمیکرد،
مامان بابا میگفتن،
آخی ببین بچه چقد دوسِت داره! دلشو نشکن، بمون.
مهمون هم با یه لبخند برمیگشت
و یه مدت دیگه میموند خونمون.
به همین سادگی...
اما حالا که بزرگ شدیم،
همه چی یهو تغییر کرده
اوضاع عوض شد کلا
حالا کسی رو نداریم که بخوایم کفششو پنهون کنیم که بمونه
یعنی راستشو بخواین،
کفشِ هر کسی رو توی هزار تا سوراخ سُنبه هم پنهون کنیم،
بازم میذاره میره
خیلی طول کشید که بفهمم،
موندنِ آدما به کفش شون نیس، به دلشونه
اما آخ که چه سعادت بزرگیه اگه برای کسی اونقد مهم باشی که کفشتو برای همیشه پنهون کنه که نری.
چه سعادت بزرگیه اگه هنوز کسی هست که بخواین کفشاشو پنهون کنین!
و چقدر آدمای کمیابیان
اونا که میدونن کفششونو کجا گذاشتین، اما وانمود میکنن که ندیدن،
میمونن.
مراقب اون آدمای زندگیتون باشین...
📖
#درسی_برای_زندگی🌱
🆔
@gozalvatanemnokhandan✍️