فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به میدانِ نبردی می‌رود این بار آخر هم نمی‌بندد سپر از پشت در پیکار آخر هم به زینب می‌زند رو تا بگوید و او هم بگوید در آخر گفتار آخر هم موذن می‌زند بانگی چو بانگ جنگ خیبر را گذر کن باز از این در، از این مسمار آخر هم به رسم ناجوانمردان و تیغ از پشت آوردن میان پرده‌ی شب آمده کفتار آخر هم کشیده تیغ ابرو بوتراب از کنج محرابش چه گردی کرده‌ برپا در همین اذکار آخر هم میان خون که باشد عاشقش، آغوش بگشاید! به مسجد آمد و دیدش در آن دیدار آخر هم حسین آب آورَد تا خشکی لبهاش کم گردد حسن باید ببندد بر سرش دستار آخر هم یتیمان کاسه در دستند و شیر تازه آوردند نمک اما نمک‌گیر است در افطار آخر هم همین‌ها روزی اما بر حسین‌اش آب بستند و... به نوزادش ندادند آب در گهواره آخر هم به آهنگی که در کرب‌وبلا از اکبرش آمد جدا کردند از هم‌نامِ‌حیدر تار آخر هم و عبّاس‌َش بنا کرده‌ست محرابی کنار شط چه خونی ز ابروانش می‌چکد سردار آخر هم سری در پیش پای دخترش می‌گفت با لبهام جدا باید کنم از پای نازت خارِ آخر هم... به میدان پا نهاده اولین دلدار و چون حیدر به میدان عدالت می‌رسد دلدار آخر هم 💠 @h_abasifar