این چند بند پیشکش به
#عشق_ترینم مولانا الحسن المجتبى علیهالسلام
تا عطر گیسوان تو مُشکی است از خُتَن
من میدرم برای تو از پیش پیرهن
تا میشود غزال غزل زادۀ سخن
آهوی لطف دیدۀ تو میرسد به من
«من میسرایم از پسر مرتضی، حسن»
امشب کویر حُسن، ز باران تو را سرود
تفسیر ناب سورۀ انسان تو را سرود
دیگر مسیر دست یتیمان تو را سرود
شب با تو در سرادق ایمان تو را سرود
«هستی کریم مطلق آل عبا حسن»
زاهد رسید و گفت که ترک گناه کن
عارف شنید و گفت ز دل سوز و آه کن
ساقیِ مست گفت به مِی، طیِّ راه کن
شاعر به خنده گفت به چشمش نگاه کن
«تا خود بگو خدا و بگو تا خدا حسن»
حیدر پدر شده است که لبخند میزند
گوید پسر به فاطمه مانند میزند
پس پرده را ز حُسن خداوند میزند
حُسنی که دست عاقله در بند میزند
«جاهل رسید و گفت که: نامش چرا حسن...؟»
دیوار عرش خورده ترک شام چارده
حق بر زمین کشیده سرک شام چارده
جمع است در تو حُسن و نمک شام چارده
ذکر قنوت جنّ و ملک شام چارده
«صلّ علی محمد و بارِک علی حسن»
بیرون ز حِصن حُسن تو آزادهها اسیر
حتی گرفته سمت تو دستان خود امیر
هر چند جود اهل کرم هست کم نظیر
ماییم پیش دست شما بیشتر فقیر
«رحمی کن ای خلاصۀ حاجات ما، حسن...»
هم نور و چشم و منظرۀ چشم ما تویی
پایان راه عشق تو و ابتدا تویی
قصه تویی فسانه تویی ماجرا تویی
معنای حصر در لغت "إنّما" تویی
«بر عرشه ایستاده علی، ناخدا حسن...»
وقتی که دید خاک تَف کربلا حسین
وقتی خمید پشت یل مرتضی حسین
وقتی رسید پشت در خیمهها حسین
وقتی شنید نالۀ أدرک أخا حسین
«میگفت زیر لب به تو أدرک أخا حسن...»
#یا_کریم
♨️ اقْتِصادِفَرهَنگی: 🇮🇷
💠
@h_abasifar