خورشید نَبُوَّت پیغمبر اکرم رفت، ای وای از این دنیا زین واقعه ی جانسوز، خون گریه کند زهرا دیده زِ جهان بربست، آن اسوه ی انسانی شد عازم قُربِ حق، با چهره ی نورانی در سیر تکامل شد، زین مرحله ی فانی آن طایر قدسی رفت، سوی مَلَأ اعلی آیینه ی دل ها را، بگرفته غبار غم بر چِهرِ جهان بنشست، گَردِ اِلَم و ماتم زین مولمه ی عُظما، محنت زده شد عالم ذَرّات وجود آمد، در شیون و واویلا بانوی دو عالم شُد، از هجر پدر گریان از آه شَرَر بارش، شد عرش خدا لرزان فریاد و فغان برخاست، از دایره ی امکان در عالم علییین، شد شور عزا برپا انوار جمال حق، بر روی جهان در بست آن بنده ی وارسته، رفت و به خدا پیوست قلب همه موجودات، فقدان وجودش خست سلمان شده بی سَروَر، ناید زِ بلال آوا منزلگه قرآن را، منزل شده زیر خاک از این کُره ی خاکی، تا قائمه ی افلاک در سوگ رسول الله، ماتم زده و غمناک آثار غم و اندوه، در کون و مکان پیدا هادی رَهِ توحید، خورشید نبوت رفت مرآت جمال حق، آن آیه ی رحمت رفت یار همه مظلومان، سیمای عدالت رفت افسرده دِلِ عالم، زین ماتم جان فرسا آن روح مقدس شد، از قید جهان آزاد نوری که از او موجود، گردیده همه ایجاد در ماتم آن مولا، جبریل کشد فریاد زهرا شده بی بابا، گردیده علی تنها از این اِلَمِ جانکاه، زد دست حسن بر سر بر روی حسین جاری، از خون جگر گوهر از ماتم جَدِّ خویش، گریان شده با مادر افسُرده دل و خسته، با ناله ی یا جَدّا بر پیکره ی اسلام، ثُلمه به وجود آمد کوه اِلَم و اندوه، بر خَلق فرود آمد بر اُمَّتِ اسلامی، غم هر چه که بود آمد هم قلب مُعَلِّم سوخت، هم عالم و مافیها @habibollahmoallemi