پرستار کوچک جانم فدای غُربَتَت، مظلومه مادر فاطمه تا کِی چنین بینم تو را، بر روی بستر فاطمه؟ مادر نشسته بر رُخَت گَردِ ملال و رنج و غم از چهره ی نورانیت پیداست آثار اِلَم بر دختر پیغمبرش کی کرده در دوران ستم؟ هرگز ندارد اُمَّتی این ظلم باور فاطمه آرامِ جان بیماریت، گردیده طولانی چرا؟ با قلب کوچک می کنم، هر نیمه شب بهرت دعا با حالت افسردگی، خواهم زِ درگاه خدا شاید به لطف حق شَوَد، حال تو بهتر فاطمه مادر پس از جَدَّم دگر، یک تن نیامد یاریت نامد کسی تا بنگرد، این حالت بیماریت کو آنکه گوید تسلیت، یا خود دهد دلداریت؟ جای عیادت کوفتند، بر پهلویَت در فاطمه رخصت بده مادر مرا، تا یار و غمخوارت شوم پروانه ای پَر سوخته، بر شمع رخسارت شوم با جان و دل هنگام بیماری پرستارت شوم بر زانوی زینب گذار، این نازنین سر فاطمه دانم زِ جور اشقیا، آسیب دیده بازویت اشک مصیبت ریزم ای، مادر به روی نیکویت بگذار تا با خون دل، مرهم نَهَم بر پهلویت زیرا ندارد مرهمی، جز اشک دختر فاطمه تو حَقِّ خود را خواستی، سیلی زدند بر روی تو در یاری مولا علی، آزرده شد بازوی تو از دیده خونِ دل روان، بر چهره ی نیکوی تو گردیده مهتابی چرا، این روی اَنوَر فاطمه؟ بردار سر از بسترت، حالِ یتیمانت ببین نالان حسن گریان حسین، افسرده حال و دل غمین با اشک و آه و سوز دل، سایند بر پایت جبین بر سینه ی پُر درد تو، ریزند گوهر فاطمه مادر تو را جَدَّم نبی اُمِّ ابیها خوانده است محبوبه ی ذات خدا، بانوی عقبا خوانده است هم بضعه منی و هم، ناموس کبری خوانده است نامردمان چون گل تو را، کردند پَرپَر فاطمه از کینه ی اعدای دین، جان و تنت آزرده شد رخسار گلفامت زِ درد و رنج و غم پژمرده شد در نوبهار زندگی، مادر دلت افسرده شد اشک مُعَلِّمی زِ غم ریزد به دفتر فاطمه @habibollahmoallemi