مسموم حسن خَبَرِ قتل برادر، بگو ای خواهر به حسین من زهر زد بر دلم آذر، بگو ای خواهر به حسین من گو حسینت را حَسَنَت مسموم جفا گشته آفتاب دین، غرقِ در گرداب بلا گشته زِ شرار دل، گُلِ رویم چون کهربا گشته چه مرا آمده بر سر، بگو ای خواهر به حسین من زِ لهیب زهر، سینه ام سوزان، جگرم خون شد آب نوشیدم، کوزه ی آب، آتش گلگون شد استخوانم سوخت، حال من یکباره دگرگون شد لرزه افتاده به پیکر، بگو ای خواهر به حسین من موسم هجران، زده زهر آتش، به سراپایم که سیه کرده، اثَرِ این سَم، همه اعضایم دل به حق بستم، سیر از این عالم دنیایم جگرم خون شده بنگر، بگو ای خواهر به حسین من وقت رفتن شد، گو حسین آید، رویِ بالینم لحظه ی آخر، بدهد تسکین، دلِ غمگینم در جمال او، دَمِ جان دادن، نور حق بینم یادگارم زِ پیمبر، بگو ای خواهر به حسین من تابَم از تن رفت، شد جهان تاریک، پیش چشمانم کارگر شد زهر، لخته لخته کرد، قلب سوزانم پاره های دل، زِ دهن ریزد، روی دامانم جان به لب آمده دیگر، بگو ای خواهر به حسین من چو حسین آمد، پاره پاره قلب برادر دید سر او بر سینه ی خود بنهاد و رویش بوسید در بغل بگرفت حسن و از سوز جگر نالید گفت ای جان برادر، حسنم ای نور دو عین من چه جفاکاری، به تو از کین، زهر جفا داده که به قلبت ای، پسر زهرا، شَرَر افتاده چه ستمکاری، به دلِ من داغِ تو بنهاده سوزد این غم دل حیدر، حسنم ای نور دو عین من خواست تا نوشَد آب، از آن کوزه زاده ی زهرا زد حسن فریاد، نَه گذارش ای زینب کبری گاه میعادت، ای حسین باشد، یوم عاشورا نوشی آب از دَمِ خنجر، ای وصیِّ من ای حسین من بعد قتلِ من، آل عصمت را تو پرستاری زِ یتیمانم کن، جان برادر تو نگهداری که دهندت در، دشت خونینِ، کربلا یاری همره آن علی اکبر، مونس جانم ای حسین من دشمنانِ دین، که به من امروز، این جفا کردند دشمنی با مکتب و با قانون خدا کردند دل عالم را، چو مُعَلِّم غرق عزا کردند قلبشان سوخته یکسر، همه گریانند به حسین من @habibollahmoallemi