حماسه ی نبرد اباعبدالله الحسین (ع) هیهات مناالذله من وارث پیغمبرم یاری کنم دین خدا گر جدا گردد سَرَم در روز عاشورا حسین تشنه کام کربلا آماده ی پیکار شد با گروه اشقیا بنهاده پا را در رکاب چون علی مرتضی می خواند مولا این رجز دین حق را یاورم گفتا منم پرورده ی دست خیرالانبیا هستم حسین بن علی وارث شیر خدا هنگامه ای برپا کنم در زمین نینوا تا بر عدو روشن شود چیست اندر جوهرم من آمدم در کربلا دین حق احیا کنم با نهضت خونین خود ظالمین رسوا کنم از کربلا تا کوفه با سیل خون دریا کنم من حجت حق صاحب ذوالفقار حیدرم با نیزه مردان شجاع از سر زین برکنم جنگاوران را از فَرَس بر دل خاک افکنم با ضرب تیغ آبدار پشت دشمن بشکنم بیعت محال است با یزید من امام و رهبرم درس نبرد آموختم از امیرالمومنین دست یداللهی مرا باشد اندر آستین هرگز ندارم باکی از کثرت اعدای دین در زیر سُمِّ مرکبان پیکر و سر گسترم فرمود در میدان جنگ یکه تاز نینوا با لشکر دون همت و کوفیان بی حیا خوفی ندارم گر چه خود مانده ام بی اقربا لیکن دلم آتش زدید در فراق اکبرم افسوس کز داغ جوان داغ دارم بر جگر مرگ برادر ساخته از جهان سیرم دگر ور نَه نماندی از شما زنده حتی یک نفر دیگر نخواهم زندگی بعد میر لشکرم بر لشکر کوفه نمود حمله چون شیر ژیان افکند سرها بر زمین از سپاه کوفیان از لشکر دشمن بلند شد به گردون الامان گفت ابن سعد بی حیا شد چه خاکی بر سرم هر دم که جولان می نمود آن ولی کردگار در زیر سُمِّ ذوالجناح ریختی اسب و سوار حیران فَلَک از تابش و برق تیغ ذوالفقار زینب زِ آوای حسین بود مُخبِر در حرم از ضرب تیغش بی شمار کرده رو سوی عَدَم سرها زِ تن می شد جدا دست و پا می شد قلم انباشت در میدان جنگ مرد و مَرکَب روی هم چونان شجاعی در جهان نیست اندر خاطرم فریاد آه از لحظه ای کز زمین و آسمان افغان و واویلا بلند شد زِ ذرات جهان افتاد از زین بر زمین سَروَرِ لب تشنگان گفت ای خدا بودم رضا در رهت جان بِسپُرم یا رب نما قربانی آل پیغمبر قبول ایثار ما را در ره مکتب و دین رسول وقت شهادت کاش آید به بالینت بتول خواند مُعَلِّم مرثیه تا بگرید مادرم @habibollahmoallemi