آیینه ی وجود ظالم مَکُن جفا، کن شرمی از خدا زهرا نشسته بَر، گودال قتلگاه خنجر مکش زِ کین، بر حنجر حسین بوسیده این گلو، پیغمبر خدا این تشنه لب بُوَد، مولای عالمین آرامش دلِ، زهرا و زینبین با چکمه پا مَزَن، بر سینه ی حسین این سینه مخزنی است، از علم انبیا این غرقه خون بُوَد، فرزند فاطمه با ذات کبریاست، در حال زمزمه بر عمر او مَدِه، یکباره خاتمه لب تشنه از ستم، منما سرش جُدا ظالم تَأَمُّلی، تا سیر بنگرم در آخرین وداع، روی برادرم آیا دلت نسوخت، از آهِ مادرم کانداخت لرزه بر، ارکان ماسوی دارد به سینه داغ، از مرگ اکبرش لب تشنه ای شقی، منما جُدا سَرَش شرمنده نیستی، از جَدِّ اطهرش از چه نمی کنی، یک ذره ای حیا؟ نور هدایت است، این مهر تابناک نوباوه ی نبی است، این جسم چاک چاک سَروِ عدالت است، کافتاده روی خاک تا کی کنی جفا، بر آل مصطفی؟ قرآن ناطق است، در زیر پای تو ای کافر دَنی، این نیست جای تو از حَد گذشته است، جور و جفای تو آیا چنین ستم، بر ما بُوَد روا؟ زین کار ناصواب، شد تیره آفتاب کی تشنه لب کُشَد، بین دو نهر آب؟ نوباوه ی رسول، فرزند بوتراب بی جُرم و بی گناه، در دشت کربلا افتاده بر زمین، آئینه ی وجود با روی غرق خون، در حالت سجود سرباز کوی حق، در ذکر یا ودود با حال احتضار، در وادی بلا از غربت حسین، زهرا زَنَد به سر بر این شقاوتت، باشد نظاره گر فریاد یا حسین، سر داده از جگر قلب مُعَلِّمی، سوزد در این عزا @habibollahmoallemi