مرکب خونین ای ذوالجناح ای مرکب خونین بابا برگشتی از میدان چرا تنهای تنها بُردی نیاوردی چرا آرام جانم؟ برگو چه شد بابای خوب و مهربانم؟ سوزد زِ هجران پدر روح و روانم از زین کجا شد واژگون فرزند زهرا؟ یال و سرت با خون کی گردیده رنگین جاری شده از دیدگانت اشک خونین افتاده بابایم کجا از خانه ی زین در زیر پای مرکبان در خاک صحرا هر دم زنی سر بر زمین با بی قراری صیحه کشی از سوز دل با آه و زاری می نالی و یک لحظه آرامش نداری آه جگر سوزت زده آتش به دلها با حالتی افسرده از داغ شهیدان رفت از حرم با کام عطشان سوی میدان بابای مظلومم در این صحرای سوزان اعدای دین دادند او را آبی آیا؟ ای اسب بابایم چرا از زین تو افتاد دادند آبش یا که او لب تشنه جان داد از این مصیبت ناله و افغان و فریاد هر دم رَوَد از کربلا بر عرش اعلا ای اسب با آهت مرا دلخون نمودی باب مصیبت ها به روی من گشودی هر لحظه داغی بر روی داغم فزودی از دیدنت شد خیمه ها پُر شور و غوغا مُعَلِّمی در ماتم فرزند حیدر با یاد عاشورا بزن بر سینه و سر بنما پُر از اشک عزا اوراق دفتر با دختر زهرا برآر از سینه آوا @habibollahmoallemi