مسلم تنها مُسلِمَم در کوفه مهمان شمایم پیشتاز کاروان کربلایم نایب خاص حسین، سبط رسولم خادم فرزند زهرای بتولم او به فرمانداریش کرده قبولم تابع فرمان آن، مهر ولایم امر آن مولا، به جان و دل خریدم طبق فرمانش، رَهِ کوفه بریدم هر خطر در این سفر، بود برگزیدم حامل پیغام آن، نور هدایم نامه بنوشتید از او دعوت نمودید خواهش بسیار از آن حضرت نمودید جای او با نایبش بیعت نمودید از چه رو کردید در یک دم رهایم بی وفایان ناگهان بیعت شکستید بر روی مهمان دَرِ خانه به بستید مردمانی از خدا بیگانه هستید یاوری نَبوَد در این غربت برایم با حسین مولای دین، تزویر کردید در ادای حَقِّ او تقصیر کردید قاصدش را طعمه ی شمشیر کردید کی رساند این خبر بر رهنمایم رهبر ایمان حسین باشد امیرم در نبرد ای روبهان رزمنده شیرم می ستیزم گر لب عطشان بمیرم من برادرزاده ی شیر خدایم مُسلِم و از کوفیانش بیم هرگز در بَرِ خصم زبون تسلیم هرگز در بَرِ غیر از خدا تعظیم هرگز گر بگیرد آتش از سر تا به پایم مرد حَق از کثرت دشمن نترسد از هجوم جِیشِ اهریمن نترسد گر کند احرام خون بر تن نترسد نیست خوفی در طریق پیشوایم کاشکی می شد حسین اینجا نیاید سوی شهر کوفه آن مولا نیاید چون سفیر خود سوی اعدا نیاید من به فکر آن امام و مقتدایم آه کز کِیدِ عُبیدالله ملعون پیکر آن مرد حق گردیده گلگون دم بدم گوید مُعَلِّم با دلی خون سوگوار مسلم بی اقربایم @habibollahmoallemi