علی اکبر شهید من اکبر دو چشم خود واکن نظر عزیز دل به روی بابا کن علی شده پُر خون، جمال زیبایت زِ خون سر رنگین، شده سراپایت به ضرب تیغ کین، شکسته اعضایت زِ جای خود برخیز، دلم تسلی کن عزیز جان دیگر، توان ندارم من که بر سر زانو، سَرَت گذارم من زِ قتل جانسوزت، فغان برآرم من سر از زمین بردار، حماسه برپا کن حماسه ساز من، به کربلا بودی تو خَلقاً و خُلقاً، چو مصطفی بودی به عرصه ی میدان، چو مرتضی بودی زِ نو بکش تیغ و، دوباره غوغا کن نَظَر کنم گاهی، به قد موزونت گهی زَنَم بوسه، به لعل پُر خونت گهی گذارم سر، به نعش گلگونت بیا علی دردِ، دلم مداوا کن نه عمه را طاقت، که بِنگَرَد رویت که خاک و خون شوید، زِ سنبل مویت جدا شده از هم، دو طاق ابرویت نظر سوی خیمه، به آل طاها کن چو نعش تو بینم، فتاده در صحرا کِشَم زِ دل آه و، فغان و واویلا زِ داغ تو سیرم، دیگر از این دنیا شکسته شد قلبِ، پدر تماشا کن تو را چو جان بابا، کِشَم در آغوشم نمی شود داغِ، غمت فراموشم کنون زِ خاک و خون، تو را کفن پوشم سوال حالم را، زِ سنگ صحرا کن غلام پیری را، که داری ای اکبر زد آه جانسوزش، به جان و دل آذر به حُرمَتِ زهرا به حق پیغمبر صحیفه ی اشکِ، مُعَلِّم امضا کن @habibollahmoallemi