از کودکی از سفرهاش حاجت گرفتیم
ما از دعای خیر او برکت گرفتیم
با یک نگاه او همه عزت گرفتیم
ناچیز بودیم و از او قیمت گرفتیم
گفتیم در اوج بلا موسیبنجعفر
حک شد به روی قلب ما موسیبنجعفر
ذکر عروج ماست یا باب الحوائج
گفتیم بین هر دعا باب الحوائج
بی ابتدا بی انتها باب الحوائج
در فضل و بخشش مقتدا باب الحوائج
روح کرامت را به زیر دینِ خود برد
عمری برای شیعیانش غصهها خورد
با نام زیبایش کرامت شد منور
رزقِ عوالم شد به دستانش مقدر
او آبرو بخشیده دنیا را سراسر
میراث دارِ غربتِ زهرا و حیدر
زندانی مظلومِ زندانهای هارون
همواره میبارد برایش چشم پر خون
در اوج سختی هم عبادت بوده کارش
یادِ رضا و فکرِ معصومه قرارش
تنها غل و زنجیر بوده در کنارش
آه از مصیبتها و دردِ بیشمارش
در بین زندان هم به زیر تازیانه
با یادِ زینب اشک او میشد روانه
در لحظهی آخر صدا زد مادرش را
بردند با چه احترامی پیکرش را
اما نبرده هیچ کس انگشترش را
چشمِ حرامی هم ندیده دخترش را
آه از شهیدی که غمش بیانتها بود
حتی دم آخر به فکر خیمه ها بود
#شعر_شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_ع
#علی_گلچین_پور
@hadithashk