💠ماجرای کمک امیرالمؤمنین به خانواده بیسرپرست
🔹ماجرای حمل مشک آب بیوهزن توسط امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و پختن نان و بازی با بچهها را حتماً شنیدهاید. اما معمولاً اتفاقات این ماجرا را بهصورتِ دقیق نخواندهایم.
🔹جالب این است که اتفاق مشابهِ دیگری نیز رخ داده است که معمولاً این دو ماجرا را با هم تلفیق میکنند. در این مطلب ماجرای اول را بخوانید و در مطلب بعد، ماجرای دوم را...
🔸امام علی (علیهالسلام) زنی را دیدند که مشک آبی بر دوش دارد. مشک را از او گرفتند و تا محل سکونتش بردند. از او احوالش را پرسیدند. زن گفت: علیبنابیطالب همسرم را به منطقه مرزی با دشمن فرستاد. او کشته شد و کودکان یتیمی برایم باقی گذاشت. من چیزی (مال و درآمدی) ندارم و ضرورت، مرا به کلفتیِ مردم واداشته است.
🔸امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بازگشت و آن شب را با نگرانی و اضطراب گذراند. وقتی صبح شد، زنبیلی که در آن مواد غذایی بود، به دست گرفت و راه افتاد. بعضی نزدیکان عرض کردند: زنبیل را بدهید تا ما برایتان بیاوریم. اما حضرت فرمودند: «چه کسی میتواند بار مرا در روز قیامت به دوش بگیرد؟»
🔸رفتند و درب خانه آن زن را زدند. زن گفت: کیست؟ حضرت فرمودند: «من همان بندهای هستم که (دیروز) مشک را برایت آوردم. درب را باز کن، برای کودکان چیزهایی آوردهام.» زن گفت: خداوند از تو راضی باشد و میان من و علیبنابیطالب، داوری کند.
🔸حضرت وارد شدند و فرمودند: «من دوست دارم ثواب به دست آورم. پس یکی از این دو را انتخاب کن: اینکه خمیر درست کنی و نان بپزی یا اینکه بچهها را سرگرم کنی تا من نان بپزم.» زن گفت: من نان پختن را بهتر بلدم و برای اینکار تواناترم. همراهی با کودکان برای تو مناسبتر است. پس آنها را سرگرم کن، تا من پختنِ نان را تمام کنم. زن سراغ آرد رفت و آن را خمیر کرد.
🔸امام علی (علیهالسلام) هم سراغ گوشت رفت و آن را پخت و از گوشت و خرما و دیگر خوراکیها، برای کودکان لقمه میگرفت و هرگاه کودکان چیزی میخوردند، به آنها میفرمودند: «پسرکم! علیبنابیطالب را بهخاطر آنچه بر تو گذشته است، حلال کن.»
🔸وقتی زن خمیر را آماده کرد، به حضرت گفت: ای بندهخدا! در تنور هیزم بگذار و آن را روشن کن. حضرت برای روشن کردنِ تنور شتافتند. وقتی آن شعلهور کردند و شعلههای تنور صورتشان را سوزاند، فرمودند: «بچِش ای علی! این، جزای کسی است که به بیوهزنان و یتیمان بیتوجهی کند.»
🔸(در همین حین) زنی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میشناخت، ایشان را (در خانه آن زن) دید و (به آن زن) گفت: وای بر تو! این، امیرِ مؤمنان (خلیفه مسلمین) است. زن شتابان به سوی حضرت شتافت و عرض کرد: وای! شرمندهی شما هستم، ای امیرِ مؤمنان. حضرت فرمودند: «اتفاقاً من بهخاطر کوتاهیای که در حقت کردهام، شرمندهات هستم، ای بنده خدا!»
📚مناقب آلأبيطالب (لابنشهرآشوب)، ج۲، ص۱۱۶
📝پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــ
🔺ممکن است به ذهن کسی خطور کند که آیا اشکال نداشته که حضرت به خانهی بیوهزنی نامحرم بروند و در خانهاش مشغولِ کمک شوند؟
🔺از شواهد و قرائن برمیآید که اولاً حضرت در حیاط خانه بودهاند و خانه هم بهخلاف خانههای امروزی، خانهای بسته و پوشیده نبوده؛ چنانچه زنی که حضرت را میشناخته، ایشان را دیده است و ثانیاً فرد یا افراد دیگری نیز همراه حضرت بودهاند که ماجرا را روایت کردهاند.
🔺در ماجرای مشابهِ دیگر، تصریح شده است که قنبر، غلام حضرت، همراه ایشان بوده است. إنشاءالله این ماجرا در مطلب بعدی منتشر خواهد شد.
#امام_علی_علیه_السلام #کمک_به_دیگران #کمک_به_فقرا #مهربانی #تواضع #یتیم #فقیر #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠
@hadithona