گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــــــــــ باید به روی آینه آنقدر ها کنم تا روی شیشه اشک نفس را رها کنم گندم برای آمدنت سبز می کنم آن لحظه ایی که در لحد خویش جا کنم اسفند دانه دانه شب و روز جمع شد باید به مجمر دلم آتش به پا کنم دل شد سیاه بس که طلوع تو را ندید باید برای خویش دلی دست و پا کنم یا اینکه باید از دم پرچین قلب خود یک پنجره به جانب خورشید واکنم بگذار تا ز ره برسی بعد سالها آنگه بیا ببین که چنین و چه ها کنم آن روز می شود حرمت کنج سینه ام وقتی که پای تا سر خود کربلا کنم ــــــــــــــــــــــــــــ به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd