#نگاهرندان
#حلقۀرندان
#قرارگاهرندان
#ضیافترندان
گونه: #مدح
#پند
موضوع: #امامسجّادعلیهالسّلام
قالب شعر: #غزل
وزن: #مفعولمفاعیلمفاعیلفعولن
شاعر: #مهدیزارعی
مشابه: #دیریاستکهدلدارپیامینفرستاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در حالت سجده جمع اضداد شدم
ویرانه ترین خانه آباد شدم
سجاده نشین خام و سستی بودم
از فرط ریا، ساجدِ شیاد شدم
شیطان شده لیلی، شده شیرین، من هم
مجنون شده، خسرو شده، فرهاد شدم
یک بار پی ام دویده، صیدش بودم
یک بار پی اش دویده، صیاد شدم
یک عمر دچار قبض بودم، اما
از شادی بسطِ سجده، ناشاد شدم
با دست خودم به جان خود افتادم
مقتولِ خودم بودم و جلاد شدم
القصه"دو" تا نبود شیطان با من
با او همه جا " یکی" و همزاد شدم
تا این که دلم به یاد مردی افتاد
از او که مدد گرفتم آزاد شدم
تا غرق خجالت شدم از سجده خود
مجذوبِ غمِ امام سجاد شدم
در کوره جذب خود که او ذوبم کرد
سستی دلم سوخت و فولاد شدم
شاگرد دبستان غمش شد قلبم
در مکتب درد و داغ استاد شدم
شوریده تر از شمس شدم در تبریز
آشفته تر از جنیدِ بغداد شدم
تا آخر عمر سر نهادم بر خاک
سجاده نشین رفته بر باد شدم
#نگاهرندان
#حلقۀرندان
#قرارگاهرندان
#ضیافترندان
گونه: #مدح
موضوع: #حضرتعلیاکبرعلیهالسّلام
قالب شعر: #غزل
وزن: #مفاعیلنمفاعیلنمفاعیلنمفاعیلن
شاعر: #محسنرضوانی
مشابه: #بیاتاگلبرافشانیمومیدرساغراندازیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب:قرمز اُخرا
کأنّ المصطفی قد عادَ یُولَد مرّةً أخری
یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر
اگر ما می پذیرفتیم مفهوم تناسخ را
هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون
همینکه زادۀ لیلا هویدا می کند رخ را
سپاه شمرِکافرکیش، مات جلوه ی حُسنش
سوار اسب خود، وقتی نمایان می کند رخ را
به جُرم چهره اش شد کشته یا اسمش؟ نمی دانم
نمی فهمیم علت را ... نمی یابیم پاسخ را
عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد
چنانکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به جهت پیوستن به #حلقۀرندان و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
#نگاهرندان
#حلقۀرندان
#ضیافترندان
گونه: #فراق
موضوع: #امامزمان
قالب شعر: #غزل
وزن: #مفعولفاعلاتمفاعیلفاعلن
شاعر: #حاجمحمودکریمی
مشابه: #ماآزمودهایمدراینشهربختخویش
ــــــــــــــــــــــــ
باید به روی آینه آنقدر ها کنم
تا روی شیشه اشک نفس را رها کنم
گندم برای آمدنت سبز می کنم
آن لحظه ایی که در لحد خویش جا کنم
اسفند دانه دانه شب و روز جمع شد
باید به مجمر دلم آتش به پا کنم
دل شد سیاه بس که طلوع تو را ندید
باید برای خویش دلی دست و پا کنم
یا اینکه باید از دم پرچین قلب خود
یک پنجره به جانب خورشید واکنم
بگذار تا ز ره برسی بعد سالها
آنگه بیا ببین که چنین و چه ها کنم
آن روز می شود حرمت کنج سینه ام
وقتی که پای تا سر خود کربلا کنم
ــــــــــــــــــــــــــــ
به جهت پیوستن به #حلقۀرندان و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd