پویش روایتنویسی «
#پای_انتخاب» (13)
تقدیم به تکاپوهایتان | فاطمه سادات پاد
راسیتش دلم میخواهد برایتان روایت کنم و افشاگری، که چه قدر زبانم سرخ و طویل هست! و کلهام هم سبز و گنده! سرسبزی ذهنم، سرخی زبانم شده!
ذهنی سرسبز از امید و شور و عشق! و زبانی سرخ و تپنده به شوق سرسبزی ذهن!
و من با این زبان، خدا میداند که چه قدر آتش بیار معرکه شدهام! معرکههای سرما زده و یخ زده!
و چه قدر خودم در اتش سوختهام! تا بلکه حرارتی به قلبها و نگاههای سرد ببخشم! نگاههای سردی که جز ناامیدی نصیبی ندارند و حتی امید راهم ناامید میبینند!
و با حرارتم میخواستهام که گرما بخششان باشم و هدیه دهنده امید به آنها!
خدا میداند زبان طویلم برای رسیدن به ذهنهای کوتاه که میخواستهاند هویت وایمان و وطن را کنار بگذارند چه قدر تلاش کرده تا به کوتاهی انها برسد و برایشان از هویت و وطن و ایمان بگوید! و بلندشان کند!
من برای بلند شدن ذهنها طویل شدهام و برای پرحرارت شدن نگاهها سرخ شدهام و به تکاپو افتادهام
و کوچه به کوچه در فضای مجازی و حقیقی گشتهام تا به پیدا شدن گمگشتهها با انچه در توان دارم کمک کنم! و حتی اگر یک گمگشتهی دلسرد را پیدا کرده و گرم کرده باشم برای من کافیست! و حتی اگر همان هم نباشد، همین تکاپو دلخوشی من است!
این روزها هم به خاطر همین دلخوشی به سراغ کوچههای فضای مجازی و حقیقی رفتهام و با زبان سرخم البته با همکاری سرانگشتهای اتشینم برای ذهنها از سرخی خون شهدا
و عشق به وطن
و دشمن شاد نشدنها
و سربلندی سرو های ایران در برابر خار مغیلان نوشتهام به امید اینکه جوانه بزند شور در دشت جانها و انداخته بشود رای در صندوق رای ها! رایی که با هر انداخته شدنی خون است در بازوان این وطن و قوت قلب است برای این خاک و خار چشم است برای دشمن و دشمن را به زمین میاندازد و به خاک میمالد.
رایی که سرافرازمان میکند، سرفراز!
بزرگمان میکند، بزرگ!
و چشم بدخواه را کور میکند، کور!
دور میکند دور!
من برای این سرافرازی برای کور شدن چشم دشمن و برای به آسمان رسیدن این وطن ایمان نشان،
و به زمین خوردن گرگ صفتان، به تکاپو افتادهام!
خدایا عاقبتم را ختم بخیر کن!
*البته دلم میخواهد بگویم به زمین افتادن دشمنها در کنار به سنگ خوردن سر هر مسئول کم کار مفسد آرزوی تکاپوهای من است.
من یک بسیجیام.
#انتخابات
#همنویسان
@HamNevisan