پویش روایت‌نویسی «» (23) همه می‌آییم، همه رأی می‌دهیم | سکینه سادات تقی‌زاده چون کشورم سرزمین سینه سوخته‌ام ایران قوی اما زخم خورده‌ام وطنم که پر از ترکش دشمن است را دوست دارم چون خون‌ها جان‌ها سرها تن‌ها پدرها برادرها پسرها همسرها برای آن رفتند . چون وصیت و حرف آنها بود رای دادن و پس نکشیدن و دشمن شاد نکردن وصیت آنها بود و آنها در آن زمان در زیر خروارها آتش و تانک و رگبار آرپیچی ها و گلوله‌ها انگشت اشاره خود را بر جوهر آغشته و رای خود را بر سر و گوش دشمنان فریاد می‌زدند. ما داشته‌ایم شهدایی که اثر انگشتش جوهر نبود و خون بدن زخمی‌اش بود، این بی حرف یعنی انتخابات و رأی و نظر هر یک از ما به این اندازه مهم است و الزامی. به اندازه حرمت خون شهید... به حرف رهبرم که می‌گوید هر رای یک مشت محکم بر دهان دشمنان هر رای یک موشک به سمت پایگاه‌های نظامی دشمن است. پس من به خاطر خون شهدا به خاطر سردار دل‌ها به خاطر رهبرم و لبخندش رأی می‌دهم... @HamNevisan