باعرض سلام وخداقوت ... بنده۳۵ساله(فوق دیپلم)شوهرم۳۷ساله(چهارم ابتدایی)حدوداًپنج سال نامزدبودیم و۱۲ساله که زیریه سقفیم و۳تادختر۵،۱۱و۲/۵ساله داریم.متاسفانه چون خانه پدریم خانه ناامن وسردی بود،بدون شناخت وفقط برای فرارازدعواهاوکتک کاریهای پدرمعتادومادرم وکلی مشکل ریزودرشت دیگه،دوماه بعدازآشنایی عقدکردیم وچون قبل ازآشنایی نذرنمازامام زمان(عج)کرده بودم به نیت داشتن یه شوهرخوب وزندگی آروم،خیالم راحت بودکه همه چیزدرست داره پیش میره امامتاسفانه خیلی طول نکشیدکه فهمیدم چقدر اشتباه کردم.سرهرموضوع ریزوپیش پاافتاده تودوران نامزدی،هم خودم هم مادرخواهرهاوبرادرم کتک خوردیم.بعدکلی کش وقوس وحدوداًچهارسال بعدازشروع نامزدی،توافقی جداشدیم امامتاسفانه یکهفته بعدفهمیدم باردارم وبعدازگرفتن تعهدوبیشتر کردن مهریه،رجوع کردیم.۵-۴ماه بعدبچه خودبخود سقط شدومرده بدنیااومد.یکسال بعدبچه دومم دخترشدودعواها شدت گرفت.بچه سوم ناخواسته بودوبازم دختروبچه چهارم باکلی نذرونیاز ازخداپسرخواستم که شایدزندگیم روبراه بشه امابازم دختر.شوهرم اوایل کارگرساختمونی بودولی پولی خرج من که نمیکرد،خودشم توخونه پدری من میخوردومیخوابید.بعدافتاد تودرآوردن پول حروم وچندسالی هم هست که عرق میخوره ودرست میکنه ومیفروشه والان برای خودش سرمایه دارشده اماماهیانه۱میلیون بمن میده برای خرجی خونه،لباس ودکتر.اگر منهای اون،پولی بخام بازخواست میشم که"میخای چیکارکنی همون۱تومنم ازسرت زیاده".بشدت بددهن وبدبین وشکاک هستش ودست بزن داره.بعد ازشنیدن جریان قتل دخترتالشی توسط پدرش،بارهاخودم ودختراموتهدیدبه قتل کرده.یه بارتوحالت مستی،موهای دختربزرگموازپشت گرفته بودوچاقو بدست میگفت سرتومیبرم میندازم توچاه.چاقوهمیشه توی جیبشه ومابشدت ازش میترسیم.مریض بشم باکلی منت اگرم دکترببره،تومطب،جلوی مردم بهم بدوبیراه میگه.دندونای دخترام دردمیکنه امامیگه من پول ندارم.طفلیاگاهی ازدردشب بیدارن ونمک روی دندوناشون میزارم تادردش ساکت بشه.به تمام مقدسات توهین میکنه.حتی اگرحالم بدباشه ونتونم ازجابلند بشم،اگرغذاش آماده نباشه وای ب روزگارم.تومراسم ختم پدرم سراینکه غذابهش نرسید،دعوا کردوگذاشت رفت.بیشتراوقات بهم میگه"من ازتوخوشم نمیاد،میخاستم باهات رفاقت کنم نمیخاستم ازدواج کنم.نمیدونم چطور شدکه گرفتمت"ودائم ازقیافه ورنگ پوستم ایرادمیگیره وجلوی کس وناکس تحقیرم میکنه.بارها زمانیکه حالش خوب بوده باهاش حرف زدم گفتم ازمن خوشت نمیادطلاقم بده،میگه"کسی زیرپات نشسته؟برای چی هی میگی طلاق طلاق؟!"بهش میگم خوب من وبچه ها بمونیم تواین خونه توزن بگیربرو،قبول نمیکنه.توی باغش که البته تازگیهافروخته همه جورزن و مردی میاره وهمه کارتوش میکنه ومن مثل خدمتکاربایدبرم چیزایی روتمیزکنم وببینم که باعث شکنجه روحی وروانیم میشه اماحق اعتراض وسرپیچی ندارم.۳-۲بارباکلی حرف وبهانه راضیش کردم برای طلاق توافقی،اما چون قبلش طی میکنه"حق نداری ازرفتاروکارای من چیزی تودادگاه بگی،اگربفهمم چیزی گفتی میکشمت"درنتیجه نمیتونم تومشاوره هاواقعیت زندگیم روبگم ومتاسفانه کارپیش نمیره.ازطرفی چون هیچ کس حتی خانواده خودش بهش روی خوش نشون نمیدن،وقتی گرسنه ست ولباساش کثیفه وسروضعش بهم میریزه ونمیتونه بره عیاشی،دوباره میزنه زیرمیزومیگه طلاق نمیدم.خانواده خودم وحتی خانواده خودش رونمیتونم درگیرماجراکنم چون تهدیدمیکنه که میرم بلایی سرشون میارم وداداشاتومیکشم وخواهراتوچی میکنم وخلاصه اصلاً نمیتونم خانواده رودرگیر کنم.تنهاحق ندارم ازخونه بیرون برم حتی اگربخام تاسوپرمارکت برم یادخترموبزارم مدرسه،خودشم هیچ جانمیبره.اگر بعدازکلی التماس اجازه بده برم خونه خواهریابرادرم اینقدرزنگ میزنه وبدوبیراه میگه وتهدیدمیکنه که پشیمون میشم.تازه بایدحتماازاونجابراش غذاهم بیارم توخجالت زنداداش وشوهرخواهرام،که اگرنیارم کارم تمومه.نه راه پس دارم نه راه پیش.چطور میتونم ازدستش خلاص بشم وجون بچه هامونجات بدم؟گاهی به سرم میزنه فرارکنم وازتهران برم شهردیگه امامیدونم به خانوادم لطمه میزنه واگرم پیدامون کنه زنده نمی مونیم.من تویه زندان بایه زندانبان سنگدل باسه تادختربی پناه که نتیجه حماقت خودمه،اسیرم.لطفا کمکم کنیدبگیدراهی هست که نجات پیداکنیم؟ ببخشیدطولانی شد دلم خیلی پره امانمیشه که همشوبگم.میترسم دخترام ازخونه فرارکنن وبرن چون شرایط بدی دارن.خواهش میکنم پیامم روجواب بدید😓😔 🌹🍃 پاسخ کانال تربیتی همسران خوب، سرکار خانم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇